خانه های قدیم اتاق خواب نداشت !
خانه های قدیمی را که می بینم این نکته را درک نمیکنم که آن زمان که امکانات در حد بسیار پایینتری از حالا بوده و قدرت و توان اقتصادی مردم نیز با امروز قابل مقایسه نبوده چگونه پدران ما اینقدر برای زیبایی و آراستگی محل زندگیشان تلاش و هزینه می کردند. آنها به تک تک عناصر یک خانه به شکلی کاملا هوشمندانه شخصیت میدادند و به همه ابعاد فرهنگی و کارکرد یک منزل مسکونی به طرزی دقیق همت میگماردند و به خانه تنها به عنوان محل خواب و استراحت نگاه نمیکردند.
عناصر زیباشناختی به طرزی هنرمندانه آرامشی را به روح ساکنان این منازل تزریق میکردند که هم اکنون نیز این آرامش را با اندکی درنگ در این خانهها عمیقا احساس میکنیم.
اما اکنون خانههای ما تنها زندانهایی هستند فاقد هر گونه روح و معنایی. آپارتمانهای قفسمانندی که تنها کارآییشان دادن مجالی است برای خوابیدن و خستگی در کردن که آنهم با دغدغهها و استرسهای روزمرهمان به سادگی قابل حصول نیست. اگر قرار باشد ساعاتی مداوم در یک آپارتمان بمانیم دلمان میگیرد و هر لحظه قصد فرار میکنیم. خانههای قدیم اما محل زندگی بودند. روزها هم که در آن سپری میکردی خسته و آزرده نمیشدی.
حوض و باغچه، اندرونی و بیرونی، زمستانی و تابستانی، مطبخ و مصلی، پذیرایی و هشتی و... همه را داشت اما جایی به نام اتاق خواب نداشت. هر جایی که هوس میکردی میخوابیدی و رختخوابی پهن میکردی و دلت را صفا میدادی. گاهی در حیات و روی تخت کنارحوض، گاهی ایوان و گاهی پشت بام، اتاق خوابت میشد. با اینکه فضای زیادی در خانهها وجود داشت جایی را اختصاص به خواب نمیدادند، چون خوابیدن اصالت نداشت. اصل بر زندگی و جلای روح در فضای گرم منزل بود. اما آپارتمانهای امروزی ما حتی اگر ۴۰ ـ ۵۰ متر هم زیربنا داشته باشد اتاق خواب دارد. اتاقی برای خوابیدن که تختخوابی بزرگ و بی تناسب دائما در آن ما را به خوابیدن فرامیخواند. تنها کار مفیدی که میشود در آپارتمان کرد.
مبلها و تختخواب و وسایل و تلویزیون هر کدام جایگاه مشخصی دارند در زندگی آپارتمانی. برای همه اینها جایگاهی باید درنظر گرفت اما جای خودمان معلوم نیست. جای تنفس روحمان تعیین نشده. قبله آپارتمانهای ما هم تلویزیون است. همه وسایل خانه در تناسب با محل تلویزیون چیده میشوند و مهمانیهای ما جای تلویزیون دیدن است و در پایان فیلم و سریال همگی از هم خداحافظی میکنیم و به قفس خودمان میرویم. زن و شوهرها با تلویزیون، کامپیوتر، تبلت و موبایلشان بیش از همسرشان تعامل و مصاحبت دارند. هیچ حرفی برای گفتن برای یک زوج وجود ندارد و هر کدام سر در تنهایی خویش، سر در لاک تکنولوژیک خود منتظر فرارسیدن ساعت خوابشان هستند.
دیگر خبری از گفتگوهای صمیمانه نیست. خبری از شعرخوانی و ضربالمثل نیست. بازیهای بچهگانه هم دیگر جای خود را به کامپیوتر و پلیاستیشن دادهاند و خانهها مجموعه جزایری هستند که هر کسی در جزیره تنهایی خویش آرام گرفته و به دیگری کاری ندارد.
دلم میگیرد وقتی میبینم که چقدر در این آپارتمانهای قفسمانند بیروح چیزهای ارزشمندی را از دست دادهایم. چقدر تنها شدهایم و چقدر زندگیهایمان بیکیفیت شده. این آپارتمانها که خانه نیستند. خانه هم خانههای قدیم!
به نقل از وبگاه پارسینه