"اشتباه" یک امر انسانی است

ظاهرا یکی از دلایل نقدناپذیری ما این است که در طول تاریخ دور و نزدیک، این آموزه در پستوی ذهن ما جا خشک کرده که «انسان نباید خطا کند!!!» این سخن به عنوان توصیه ارزشی و روشی سخن درستی است ولی نباید سبب این توصیف از انسان گردد که انسان خطا نمی‌کند؛ به بیان دیگر، خطا و اشتباه از ویژگی‌های انسانی است و انسان را از عالم فرشتگان جدا می‌کند. انسان آزاد و مختار آفریده شده و لازمه آزادی این است که فرد امکان انتخاب و لذا امکان اشتباه داشته باشد. امکان خطا، یک امکان محض و فلسفی نیست، بلکه امیال فردی ـ مانند پیروی از هوای نفس، ظن و گمان، پیروی از سنتها و بزرگان ـ که مورد هشدار قرآن کریم نیز قرار گرفته است از یکسو و شرایط محیطی ـ مانند تعلیم و تربیت، رسانه ها، جو احتماعی، پیچیدگی شرایط و ... ـ از سوی دیگر سبب می‌شود که فرد به آسانی دچار اشتباه گردد.

با این وصف، می‌توان گفت ارتکاب خطا و اشتباه از ما انسانها نه تنها امر عجیبی نیست بلکه بسیار طبیعی نیز هست. اگر از این زاویه به انسان نگاه کنیم یعنی انسان را موجودی ببینیم که به راحتی اشتباه می‌کند و یا دست‌کم خطا کردن برای او بسیار راحت‌تر از خطا نکردن است، در این‌صورت با پدیده اشتباه و خطا ـ چه از جانب خودمان و چه از جانب دیگران ـ مثل یک امر غیرعادی و یا لااقل غیرانسانی برخورد نمی‌کنیم بلکه با اشتباهات به عنوان یک امر انسانی مواجه می‌شویم. مواجهه با اشتباه به عنوان یک امر انسانی به معنای درست بودن آن خطا نیست چون عنوان اشتباه را با خود یدک می‌کشد، بلکه بدین معناست که خود فردی که مرتکب اشتباه شده و اطرافیان وی، با یک پدیده بی‌سابقه مواجه نیستند؛ ولی آن فرد مرتکب باید آن را اصلاح نماید.

اگر با این عینک به امر خطا یا اشتباه نگاه کنیم، پدیده عذرخواهی نیز یک امر طبیعی بوده و سبب کسر شأن افراد نمی‌شود. ناگفته پیداست که پدیده عذرخواهی دست‌کم در فرهنگ معاصر ما به یکی از پدیده‌های کمیاب و دشوار تبدیل شده و افراد حاضر نیستند به این سادگی تن به عذرخواهی بدهند (بلکه حاضرند دعوا بکنند ولی عذرخواهی نکنند) چون آن را سبب پررو شدن طرف مقابل و کسر شأن خود می‌دانند؛ و باز پیداست که همین روحیه (عذرخواهی نکردن افراد) موجبات پیدایش و تعمیق بسیاری از سوءتفاهم‌ها، نزاع‌ها، دشمنی‌ها و حتی کینه‌ها را فراهم ساخته است.

حال اگر بروز اشتباه از افراد مختلف را طبیعی بدانیم، بروز عذرخواهی از جانب آن افراد را نیز طبیعی خواهیم دانست؛ اگر بزرگان و اطرافیان به محض ارتکاب یک خطا پوزش بطلبند و این امر نه تنها سبب کسر شأن آنها نگردد بلکه موجب بالا رفتن احترام آنها پیش دیگران گردد، در این‌صورت جوانان و کودکان نیز به این سمت حرکت خواهند کرد.

از جمله فواید انسانی دیدن دو امر اشتباه و عذرخواهی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

فرد خاطی دچار پنهان‌کاری و نفاق نمی‌گردد

فرد خاطی دچار روان‌پریشی نمی‌شود

پذیرش خطا به راحتی صورت می‌گیرد

پذیرش انتقاد دشوار نخواهد بود

اصلاح خطا آسان خواهد بود

 یادآوری دو نکته:

ـ از تفکیک بین بزرگی و کوچکی اشتباه و تفکیک بین اشتباه فردی(حق‌الله) و جمعی(حق‌الناس) و تفکیک بین اشتباه دینی و غیردینی نباید غفلت کنیم.

ـ همه یکسان نیستند و لذا عده‌ای از این عذرخواهی دیگران سوءاستفاده می‌کنند.

در کجا ایستاده اید؟

هو

خیلی از تصویرها و تصورها و حتی باورهای ما معلول محیطی است که در آن زندگی می­کنیم. لذا نگاه ما هم به تأسی از داشته­هایمان ارزیابی کننده است. در این محیط مذهب هم به باورهای ما رنگ و بویی دیگر بخشیده و ما را در انتخابها و یا عدم قبول برخی چیزها یاری می­دهد.

در کنار همه اینها رفتار اولین جامعه کوچک اطراف ما به نام خانواده(پدر، مادر، برادر و خواهر) در شکل دهی صحیح باورها به ما یاری می دهند. اگر گفته می شود دروغ بد است و همه اهل خانه از آن پرهیز می­کنند این به عقیده­ای راسخ در ذهن ما مبدل می­شود در غیر اینصورت تعلیمات ما دچار خلل شده براهه­های زیادی در مقابل ما باز می شود.

از جامعه کوچک پا را فراتر بگذارید می بینید که جامعه در مسیر خود تغییر و تحول زیادی را از خود نشان می دهد. از جامعه بدوی گرفته تا عصر کشاورزی و صنعت و تکنولوژی و... که همین طور به سرعت در حال دگرگونی است. هر بار هم به اقتضای ابزار و رفتار جامعه، عقاید و باورهایی رواج پیدا می­کند که به دنبال آن مکاتبی به عرصه ظهور می­رسند.

می­گویند آدمهای جسور هواپیما درست می­کنند و آدمهای محتاط چتر نجات! در پی همین تبادل است اخلاق های گوناگونی هم رواج پیدا می کند. راسل از گوشه ای و نیچه از گوشه ای دیگر ظاهر می شود. لنین، مارکس، بودا، برهمن، شمن و ... هر کدام متاع خویش را به اقتضاهای موجود بروز می دهند. هالیوود، بالیوود و دیگر کمپانی های بصری و در دیگر سو کوکاکولا ، مک دونالد و ... رشد می کنند و در ارتباطی پیدا و ناپیدا در قالبهای مشتری مداری و خدمات و بطور کلی سبک زندگی وارد ذهن و زندگی ما می­شوند. اینترنت، ماهواره، تلویزیون، سینما، ویترین­ها و حتی طرز معماری و ساختمانهای شیشه ای و تو درتو عرصه بروز و ظهور عقاید می شود. در این فوران و هجمه های بصری القائات مختلفی نیز جریان پیدا می­کند. حتی برخی از ناهنجاری های رفتاری تبدیل به عقیده و مسلک می شود مانند همجنس گرایی!

بت های معماری و رسانه­ای از سویی و پیامبران دیوانه­ای که هر روز از گوشه ای می­رویند مردم را دعوت به خود می نمایند. دنیایی مغشوش و گاه در ظاهر دلفریب و زیبا و امن گسترش پیدا می کند. وقتی به تمام ظواهر زندگی مادی می رسی ناگاه با خلاء چیزی مواجه می­شوی. نامش را به اقتضای عصر حاضر و عینک مکتبی که به چشم زده اید هرچه می خواهید بنامید. از شما می پرسم:

در کجا ایستاده­اید؟

به کجا رسیده اید؟

چه دارید؟

چه می بخشید؟

خانه، کوچه، محله، شهر، کشور ، منطقه و...

برای شما کجاست؟

رفتارتان آئینه کدام مکتب است؟

گاه؛ چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.  

این مطلب تامل برانگیز توسط بیدمشک عزیز ارسال شده است

قدر محرم را بدانیم (2)

ثابتات دینی در برابر تغییرات زمانی

یکی از مشکلات عمده عصر جدید، این است که همه باورها، سنت‌ها، آداب و فرهنگ‌ها را تحت‌الشعاع قرار داده و دچار تغییر و تحول می‌سازد و از همین‌جاست که صدای مومنین و سنت‌گراها را درآورده است. اما نکته جالب در دین اسلام و مذهب تشیع این است که تکالیفی در دین اسلام و مناسبت‌هایی در مذهب تشیع وجود دارد که وجوه ثابت دین و مذهب را تأمین می‌کنند. به عنوان مثال، احکامی چون نماز (با تمام مقدمات، اجزاء و شرایط آن)، روزه، حج و مناسبت‌هائی چون محرم، رمضان و ... خواه‌ناخواه در ایام مختلف تکرار می‌‌شوند و مؤمنین باید برخی شعائر و مناسک را به صورت ثابت رعایت کنند. رعایت همین شعائر و مناسک سبب می‌شود که افراد در مقابل سیل تغییرات و تحولات بایستند و دست‌کم سرعت تغییر را احساس کنند.

ناگفته پیداست نه هر کهنه‌ای خوب و نه هر تازه‌ای بد است، همچنانکه نه هر تازه‌ای خوب و نه هر کهنه‌ای بد است؛ ولی پدیده‌های تازه ـ همچون فناوری‌های مختلف ـ سعی می‌کنند به وسیله امپراطوری رسانه‌ای سلطه بلامنازع خود را بر جهان و همه فرهنگ‌ها بگسترانند و لذا در برخورد با آداب و فرهنگ‌های سنتی هیچ ترحمی از خود نشان نمی‌دهند. با این وصف، خشک و ترِ سنت با هیزم مدرنیته به آتش کشیده می‌شود و افراد نیز تاب مقاومت در برابر آن را ندارند. ولی از ویژگی‌های همه ادیان علی‌الخصوص دین خاتم، این است که عناصر ثابتی ـ چون احکام دینی و مناسبت‌های مذهبی ـ را در متن دین تعبیه کرده است که اهل دین فقط با پایبندی به این احکام و مناسبت‌ها می‌توانند وجوه مثبت فرهنگ و سنت خود را حفظ کنند و در مقابل سیل بنیان برافکن تغییرات درامان بمانند.

اندکی درنگ در قیام عاشوراء و تداوم مراسم آن در طول قرن‌های متمادی نشان می‌دهد که عناصر موجود در این قیام، با مهارت تمام ـ مهارتی که نشان از الهی و غیربشری بودن این حرکت دارد ـ چیده شده‌اند و تا قرن‌های متمادی انسان‌ها و به ویژه مسلمانان و شیعیان را متوجه امور ثابت و مقدس کرده و از آسیب تغییرات مداوم و تحولات غیرمنتظره در امان نگه خواهد داشت به شرط اینکه ما هم بتوانیم قدر آن را بشناسیم و شکر آن را بجا آوریم.

سه درس از بهلول

آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است.
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟
عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟
عرض کرد: آری..
بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم.
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟ در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی. سپس به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.

بهلول پرسید: چه کسی هستی؟
جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟
عرض کرد: آری. سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی. سپس برخاست و برفت.
مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟
جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید.

بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟
عرض کرد: آری. چون از نماز عشاء فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.
خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت: ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری[دوست، همسر، فرزند، والدین، همکار، ....] نباشد!

این مطلب زیبا توسط استاد طیب ارسال شده است

گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید!

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی / با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا / تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن / عکس یک خنجر زپشت سر پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم / راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش / عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن / در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت و مظلومی و محنت بکش / فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم / گریه کرد آهی کشید و زینب کبری(س) کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق / عکس مهدی(عج) را کشید و چه بس زیبا کشید

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع) / گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

این شعر زیبا را جناب گلابتون ارسال کرده است

خطا، جزو زندگی است! "ببخشید" نشانه انسانیت است

فناوری‌های رسانه‌ای تا میزان زیادی پیشرفت کرده است تا حدی‌که خطاهای بسیار ریز فوتبالیست‌ها را که از چشم داور پنهان می‌ماند، دوربین‌ها می‌توانند شکار کنند و بلافاصله به اطلاع داورها برسانند؛ ولی با این همه خطای داوری در فوتبال پذیرفته شده است. با اینکه فناوری رسانه می‌تواند حقیقت را پیش چشم داور قرار دهد چرا عرف بین‌المللی فوتبال ـ که بسیار قوی و تاثیرگذار است ـ خطای داور را به حقیقت رسانه‌ای ترجیح می‌دهد؟ آیا ممکن است روزی، این حقیقتی که محصول رسانه و فناوری است، جایگزین خطای داوری گردد؟ تا آن روز صبر می‌کنیم؛ ولی امروز به یکی از پیامدهای این روش در زندگی انسانی اشاره می‌کنیم.

خطا کردن همچنانکه جزو ورزش و داوری است و آنجا به رسمیت شناخته شده، جزو زندگی بشر نیز هست. انسان جایزالخطاست یعنی دلایل و عوامل زیادی برای خطای بشر وجود دارد ـ که فعلاً در مقام احصای آنها نیستیم ـ ولی آنچه مهم است این است که اگر خطاکاری بشر به رسمیت شناخته شود، ضمن تلاش برای اصلاح خطا، دو پیامد دیگر نیز وجود دارد که معمولاً مورد غفلت واقع می‌شود، دو پیامدی که این نوشتار در پی برجسته کردن آنهاست؛ دو پیامدی که یکی به محیط و اطرافیان فرد مرتکب خطا مربوط می‌شود و دیگری به خود او.

پیامد نخست: فردی که مرتکب خطا شد، اطرافیان با توجه به نکات زیر با او برخورد کنند: بشر جایزالخطاست، اگر من هم جای او و در شرایط او بودم به احتمال زیاد همان خطا را مرتکب می‌شدم، این خطا را باید در کنار سایر خوبی‌های او ببینیم، راه بازگشت و توبه همیشه باز است، گاهی خطای کوچک ـ مثل واکسن ـ اگر به خوبی مدیریت شود، سبب واکسینه شدن در مقابل خطاهای بزرگ می‌شود؛ ولی اگر برخورد تند و بدون مطالعه صورت گیرد ممکن است فرد خطاکار را جری کند؛ برخورد ملایم و تربیتی ما سبب می‌شود یا خطا را ترک کند و یا در صورت ارتکاب مجدد، به سمت جبران پیش برود، ولی برخورد خشن و نامناسب سبب می‌شود به ظاهرسازی و پنهان‌کاری روی بیاورد و ...

پیامد دوم: فردی که مرتکب خطا شد، به نکات زیر توجه کند: انسان جایزالخطاست، می‌توانم آن را ترک کنم، اگر خطای من، حقی از دیگری ضایع کرده، عذرخواهی چیزی از من کم نمی‌کند، کلمه «ببخشید» معجزه می‌کند، نه تنها از خطای من می‌گذرد بلکه محبت و ادب من در قلب او می‌نشیند، باب توبه هیچگاه بسته نیست، حتی خطاهای بزرگ هم قابل بخشش و جبران هستند، این ضرب‌المثل‌ها در اخلاق جایی ندارند: «بالاتر از سیاهی رنگی نیست»، «آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه صد وجب!» پس همیشه در توبه و بازگشت را برای خودمان باز نگه داریم.

[عذرخواهی و گفتن "ببخشید" یک مانع بزرگ در نفس ما دارد و آن هم اینکه گمان می کنیم با پوزش طلبیدن، نزد دیگران کوچک می شویم و دیگر مثل گذشته ما را تحویل نمی گیرند! خود این تلقی از نظر روانی مولود این نکته ظریف است که ما به زحمت یک شخصیت کذایی برای خودمان نزد دیگران ساخته ایم و با آن زندگی می کنیم، حال اگر خطای خودمان را بپذیریم آن شخصیت ساختگی فرومی ریزد! در حالیکه اگر شخصیت ما تصنعی نباشد و دست کم یک فضیلت اخلاقی خوب ـ مانند راستگویی، شجاعت، وفای به عهد، علمجویی، معلمی، ورزشکاری، خوش خطی، خوش صدایی، خوش رفتاری، خوش معاملگی ... ـ را در خودمان پرورش داده باشیم، در این صورت با عذرخواهی از یک خطا، همه شخصیت ما فرو نمی ریزد. بنابراین سعی کنیم تا دست کم یک فضیلت اخلاقی را در خودمان بالفعل کنیم تا نقدپذیر باشیم و از پذیرفتن انتقاد دیگران و عذرخواهی سرباز نزنیم] 

مناجات عطار با امیرالمومنین(ع)

یا امیرالمؤمنین این بنده‌ات / از گنه کاری شده شرمنده‌ات

یا امیرالمؤمنین عطّار سوخت / در میان آتش اسرار سوخت

یاامیرالمؤمنین دستم بگیر / چون تو باشی دستگیرم یا امیر

میکنی ای پادشاه انس و جان / دستگیری کن ز پا افتاد گان

گرچه دورم بر تو دارم التجا / حاجت عطّار مسکین کن روا

دستگیر خلق عالم شاه ماست / داغ مهرش بر دل آگاه ماست

دستگیر هر که شد انسان شد او / رست از جسم و تمامی جان شد او

لاف منصوری زند در ملک هو / هم تو گشتی دارمنصوری بر او

جمله ملک و ملایک آن تو / ناصرخسرو شده دربان تو

مظهر و جوهر ز دونان دور دار / روح عطّار از تو تا یابد قرار

بس ز غیبم مژده‌ها دادی که رو / خاطر خود را مرنجان نو بنو

مظهر و جوهر ز کان ما بود / اندر این دنیا نشان ما بود

این همه معنی ز گنج سرّ ماست / کی بگوئیمش بمفلس کین کجاست

مظهر ما هم به پیش یار ماست / خود بدست مفلسان جوهر کجاست

تحلیل نماز

در تحلیل نماز به بحث‌هایی چون ارتباط بی‌واسطه، پاکی و نظم، جهت و زمان خاص، بخش‌های حسی ـ حرکتی و تکرار در این نوشتار و به مباحثی چون مستحبات، اذکار،  ترکیب و سایر بحثها در نوشتار بعدی اشاره خواهیم داشت.

ارتباط بی‌واسطه؛ کافیست سلسله مراتب پستها و مدیریت‌ها را در ادارات مختلف به یاد آورید (سلسله مراتبی که برای ملاقات و صحبت با مسئولین رده پائین نیز دشوار است تا چه رسد به ملاقات مسئولین رده بالا) تا متوجه شوید که خدای بزرگ همه واسطه‌ها را حذف کرده و البته به صرف حرکات نیایشی بسنده نکرده بلکه اجازه هرگونه سخنی را بطور مستقیم داده است و بالاتر اینکه شیوه این قبیل سخن گفتن را نیز آموزش داده است. پس نماز یعنی ای انسان (با هر سن و سواد و سابقه و جنسیت و فرهنگ و ...) من تو را به رسمیت می‌شناسم و تو آنقدر ارزشمند هستی که برای ملاقات و گفتگو با من هیچ واسطه‌ای لازم نیست؛ کسی قدر این نعمت را متوجه می‌شود که از داشتن چنین امکانی محروم باشد!

غسل و وضو؛ پیش از نماز فرد باید از پاره‌ای نجاسات پاک شود، انواع غسل و احکام آنها حکمتی دارد که باید در مجال دیگری به آن پرداخت، ولی فعلاً همینقدر بدانیم که برای نماز باید تمیز و پاکیزه باشیم. وضو سبب پاکی ظاهری و آمادگی برای حضور می‌شود. و البته نوع خاصی از شستشو خواسته شده تا ضمن وحدت ظاهری، توجه به حکمت آن جلب گردد.

جهت خاص(قبله) و زمان خاص؛ خدا همیشه و همه جا حضور دارد پس از این جهت محدودیتی متوجه فرد نمی‌شود ولی در نماز، وقت خاص و جهت خاص تعیین شده با این تفاوت که قبله به یک سمت است و هر نمازی باید به آن سمت خوانده شود ولی زمان نماز گسترده است و مثلاً برای نماز صبح از اذان صبح تا طلوع آفتاب فرصت هست. فارغ از این تفاوت، تعیین جهت و زمان خاص، سبب نظم همگانی از یکسو و جلب توجه به سمت کعبه از سوی دیگر و وحدت شکلی در نماز جماعت از سوی سوم می‌شود. افرادی که به حج مشرف شده‌اند حتماً از اینکه مسلمین در هنگام نماز جماعت پیرامون کعبه روبه‌روی هم می‌ایستند شگفت‌زده شده‌اند.

قیام، رکوع، سجود، قنوت؛ یکی از ابعاد شگفت‌انگیز نماز که کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد، ابعاد جسمی ـ حرکتی است. قیام یعنی ایستادن روی پا، فرد باید به سمت قبله بایستد و ذکر خاصی بگوید. رکوع یعنی تعظیم به سمت قبله به نحوی که در مقابل مقامات بزرگ رایج بوده است. ما غالباً به ذکر رکوع توجه می‌کنیم در حالیکه کافیست یکبار رکوع بدون ذکر را تجربه کنید و صرفاً به حالت تعظیم بیاندیشید، و تصور کنید که در مقابل خداوند بزرگ تعظیم کرده‌اید.

حرکت بسیار شگفت بعدی سجده است. وقتی از رکوع بلند می‌شویم، با آرامش خاصی به حالت سجده می‌رویم، این حالت را نیز بدون اذکار آن تجربه کنید، یک فرد در چه شرایطی و در مقابل چه مقامی به این حالت می‌افتد؟ آیا حالت دیگری سراغ دارید که بیش از سجده بتواند کرنش فرد را در برابر یک مقام نشان دهد؟ پس سجده بدون توجه به اذکار آن، اوج کرنش، تواضع و ستایش است. آیا چنین احساسی در سجده به ما دست می‌دهد؟ از سجده نخست برمی‌خیزیم و به سجده دوم می‌رویم؛ یعنی تکرار بلافاصله آن کرنش و تواضع و ستایش. نمی‌دانم چرا رکوع یکیست ولی سجده دوتاست؟ (البته حدس‌هایی می‌توان زد) ولی همین ندانستن، خلوص ما را در انجام آنها بیشتر می‌کند چون اگر هر تکلیفی را به سبب فلان فایده‌اش انجام دهیم حالت محاسبات عقلانی پیش می‌آید، ولی در غیراین‌صورت فقط امتثال امر کرده‌ایم.

قنوت حالتی است که دستهایمان را روبه‌روی صورت قرار می‌دهیم و عاجزانه دعا می‌خوانیم. خوب است حالت قنوت را نیز بدون اذکار آن در نظر آورید. جالب‌تر اینکه در قنوت می‌توان به زبان غیر عربی هر حاجتی را با معبود در میان گذاشت؛ این حالت را تجربه کنید تا به تاثیر کم‌نظیر قنوت برای ایجاد حضور قلب پی ببرید.

تکرار؛ هم کل نماز به صورت روزانه تکرار می‌شود و هم برخی اجزای آن مثل قیام، رکوع، سجود، تشهد و اذکار در یک نماز تکرار می‌شوند.

اگر از بعد ذهنی به این تکرارها بنگریم، ممکن است نتیجه‌ای جز خستگی و حتی دلزدگی نداشته باشد؛ ولی اگر از بعد وجودی نگاه کنیم، هر تکراری به دنبال تکمیل فرایند حضور است؛ به دیگر سخن، فرد در سجده نخست به میزان توجه به اهمیت آن حالت فیزیکی و اذکار مربوطه، حضور پیدا می‌کند ولی در سجده دوم این روند کامل‌تر می‌شود. رکعت نخست و رکوع نخست، تاحدی فرد را از حالت عادی خارج می کنند ولی رکعت دوم (همراه با قنوت) نقش بیشتری در این زمینه ایفاء می‌کند.

رکعت سوم و چهارم هم از لحاظ فیزیکی و هم از لحاظ اذکار (به استثنای ذکر قیام) تکرار رکعات پیشین است یعنی فرد نمازگزار به هر میزان که توانسته در رکعات پیشین حضور پیدا کند می‌تواند آن فرایند را در رکعات باقیمانده تکمیل سازد.

فلسفه تکرار نمازها در یک روز یا تعداد رکعات نمازهای مختلف معلوم نیست ولی حتماً یکی از حکمت‌های آن جلب توجه شخص به سمت معنویات و خودشناسی است.

 

نماز: تکلیف یا لطف؟

از یک جهت می توان برای انسان دو بُعد قائل شد: ذهنی و وجودی

بُعد ذهنی؛ بُعد ذهنی از اهمیت بی‌نظیری برخوردار است تا جائیکه انسان را از همه موجودات دیگر جدا می‌کند. برخی از ویژگی‌های ذهن انسانی عبارتند از:

 ـ عقل و زبان؛ درک مفاهیم کلی مانند انسان، قدرت، درخت، و قوانین کلی مانند قوانین ریاضی و فیزیکی؛ مسلماً زبان در این مسیر، کمک شایانی به عقل می کند. و درک همین مفاهیم و قوانین کلی سبب پیدایش علم می‌شود و علوم مختلف تجربی و غیرتجربی به وجود می‌آیند؛

ـ حافظه؛ ما می‌توانیم همه معلومات خودمان را حفظ کنیم و در موقع لزوم به یاد آوریم. خط و نوشتار نیز کمک شایانی به حافظه می کنند؛ حافظه جمعی سبب اهمیت گذشته و پیدایش تاریخ می‌شود، گذشته من، ما، شهر، قبیله، طائفه، ملت، و حتی بشر؛

ـ خیال؛ ما قادریم در میان معلومات و خاطره‌های خودمان مدام سیر کنیم و در آنها تصرف نمائیم؛ مثلاً حرف زدن را به درخت نسبت بدهیم یا شنا کردن را به سنگ (کارتون‌ها و رمانهای علمی ـ تخیلی محصول این قوه بشری هستند)

همچنان که ملاحظه می‌شود همه ابعاد تمدن و فرهنگ انسانی ـ جامعه، دولت، هنر، سیاست، اقتصاد، تجارت، فرهنگ، پول، بانک، بیمه، بورس، فوتبال، ورزش، دانشگاه، اداره، انقلاب، آرمان، آزادی، نوشتار، آینده نگری و ... همگی از همین بعد ذهنی انسان برجوشیده است. اما آیا ذهن انسان فقط دارای بُعد مثبت است و هیچ نقش منفی ندارد؟ در این نوشتار با ابعاد منفی فرهنگ و تمدن کاری نداریم بلکه فقط می‌خواهیم به نقش منفی بُعد ذهنی(به ویژه خیال) در فرد اشاره کنیم.

بعد وجودی؛ یک فرد علاوه بر بُعد ذهنی از بُعد وجودی نیز برخوردار است. شاید بتوان این بعد انسان را با یک مثال روشن ساخت. سیراب شدن را در نظر بگیرید؛ در باره مفهوم سیراب شدن و عوامل فیزیولوژیکی آن و انواع آن و تاثیر آن در بدن صحبت نمی‌کنیم که همه اینها به بعد ذهنی مربوط می‌شود بلکه به همین سیراب شدنی اشاره می‌کنیم که مثلاً به فرد روزه‌دار پس از افطار با نوشیدن آب یا شربت دست می‌دهد. این سیراب شدن همین الآن روی داده و فقط به همین شخص مربوط می‌شود و او با تمام وجودش آن را حس می‌کند و برایش کاملاً تازگی دارد یعنی چنین نیست که چون بارها سیراب شده پس این سیرابی برایش حالت کهنگی پیدا کرده است. هرقدر هم شدت تشنگی به ویژه در این روزهای گرم بیشتر باشد، توجه وی برای رفع آن بیشتر شده (تمرکز) و لذا لذتش نیز از سیراب شدن بالاتر خواهد بود. نکته جالب اینکه انسان از جهت بُعد وجودی شبیه سایر حیوانات است گاهی از این جهت مورد بی مهری واقع می شود!

پس شاخص‌های بُعد وجودی را می‌توان در پیوند داشتن با همین فرد، همین لحظه، همین حس و همین لذت (یا درد) نشان داد که البته به هر میزان توجه فرد روی آن موضوع متمرکز باشد، به همان میزان لذتش نیز بیشتر خواهد بود.

نقش منفی ذهن انسان؛ یکی از ابعاد منفی بُعد ذهنی ـ با وجود تمام محسناتش ـ این است که بُعد وجودی فرد را تضعیف می‌کند. شاید قوه خیال بیشترین نقش را در تضعیف بعد وجودی ایفاء بکند؛ یعنی قوه خیال با کمک فناوری سبب می‌شود فرد حتی اگر بخواهد به زمان حال دقت کند و برای شخص خودش لذت ببرد باز هم نمی‌تواند (البته بسیاری از تفریحات مدرن و فناوری‌های مربوط به آنها در صدد هستند این خلا را پر کنند)

در خصوص نماز، غالباً این سوال مطرح می‌شود که چرا حضور قلب در نماز دشوار است؟ چرا نمی‌توانیم تمام حواس خودمان را در نماز جمع کنیم؟ پیش‌فرض این نوشتار(و نوشتار بعدی) این است که عدم توجه به وجوه انسان (مانند وجوه ذهنی و وجودی) از یکسو و بی‌توجهی به ریزه‌کاری‌های بکار رفته در عبادات و به ویژه نماز از سوی دیگر، سبب شده چندان اعتمادی به / انتظاری از این عبادات ‌(به ویژه نماز) نداشته باشیم و لذا خواه ناخواه از تمرکز در نماز ناتوان می‌شویم و از برکات بی‌نظیر آن محروم می‌گردیم.

با این پیش‌فرض و با آن مقدمه در باره تفکیک دو بُعد ذهنی و وجودی، و با آن اشاره که قوه خیال بیشترین تاثیر را در عدم تمرکز (حضور) در عبادتها دارد، به تحلیل پاره‌ای ریزه‌کاری‌های بکار رفته در نماز خواهیم پرداخت؛ انشاءالله

قدر علی(ع)

بسم الله الرحمن الرحیم

یا علی... یا مولا... یا حیدر...

مگر ممکن بود چون علی ای شهید نشود؟

علی همه خوبیها را داشت

اگر شهید نمی شد این یک خوبی را نداشت.

علی هنگام ضربت گفت:

فزت و رب الکعبه...

مگر می شد علی به این فوز نرسد؟

شهادت آرزوی علی، دست پرورده او و علی آرزوی شهادت بود.

علی به شهادت رنگ دیگری داد.

شهادت پس از علی معنای دیگری یافت

همانگونه که بعد از حسین.

شهادت بود که علی را با قدر پیوند داد و عجب پیوندی!

تنسک خوارج این فایده را داشت که

علی را در شب قدر ـ به خاطر افزون بودن ثوابش ـ به شهادت برسانند؛

یعنی علی را با قدر و قدر را با علی تا آستانه قیامت به هم پیوند زنند.

نمی دانم قبل از رمضان 40 هجری شب قدر چه معنایی داشت

ولی هر چه بود در آن شب (19 رمضان 40)

تقدیر شب قدر رقم دیگری خورد.

بالاخره شبی که بهتر از هزار ماه است

شبی که باید احیا شود

شبی که زنده ترین شب سال است

باید تقدیرش مهم باشد

باید سرنوشتش معلوم شود.

تقدیر شب قدر را در 19 رمضان 40 مقدر کردند....

باز نمی دانم شب قدر چه صبر طاقت فرسایی و چه تحمل جانسوزی کرده

تا به این نقطه عطف رسیده ...

بیش از 60 بار عاشقانه مناجات علی را با گوش جان شنیده

ولی این بار شاهین بخت را در آغوش کشیده

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد/ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

خدایا

آن شب بر شب قدر چه گذشت؟

آن شب چگونه به صبح آمد؟

آن شب، علی قدر را در بر می گرفت یا قدر علی را؟

تقدیر علی رقم می خورد یا تقدیر قدر؟

... قدر علی

تبریک اعیاد شعبانیه

حلول ماه شعبان

فرارسیدن اعیاد شعبانیه

بر همه آزادگان جهان به ویژه شیعیان راستین

فرخنده و مبارک باد

به دنبال حقیقت: شتاب یا شکیبائی؟

دو نفر در پی حقیقت بودند؛ اما برای یافتن حقیقت یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی.

اولی گفت: آدمیزاد در شتاب آفریده شده، پس باید در جست وجوی حقیقت دوید. آنگاه دوید و فریاد برآورد:
من شکارچی‌ام، حقیقت شکار من است. او راست می‌گفت؛ زیرا حقیقت، غزال تیز پایی بود که از چشم ها می‌گریخت.
اما هر گاه که او از شکار حقیقت باز می‌گشت، دست هایش به خون آغشته بود.
شتاب او تیر بود. همیشه او پیش از آن که چشم در چشم غزال حقیقت بدوزد، او را کشته بود.
خانه باورش مزین به سر غزالان مرده بود. اما حقیقت، غزالی است که نفس می‌کشد. این چیزی بود که او نمی‌دانست.
دیگری نیز در پی صید حقیقت بود؛ اما تیر و کمان شتاب را به کناری گذاشت و گفت:
خداوند آدمیان را به شکیبایی فراخوانده است. پس من دانه‌ای می‌کارم تا صبوری را بیاموزم و دانه‌ای کاشت، سال‌ها باعشق آبیاریش کرد و خورشید برآن تابید.
زمان گذشت و هر دانه، دانه‌ای آفرید… گذشت زمان هزار دانه و …هزاران دانه آفرید
و شکیبایی سبزه زار شد. و غزالان حقیقت خود به سبزه زار او آمدند. بی بند و بی تیر و بی کمان.
مرد نخستین که به شتاب و شکار زیسته بود، معنی دانه و کاشتن وشکیبایى را دانست

 این مطلب زیبا توسط آقای بدرخانی ارسال شده است

چرا قبر دختر پیامبر(ص) پوشیده و پنهان است؟

از زندگی پربرکت حضرت زهرا(س) اطلاع زیادی در دست نداریم، اطلاعی که شایسته دخت پیامبر(ص)، همسر علی(ع) و مادر حسنین (ع) و زینب(س) باشد. اما در پنهان بودن مدفن ایشان نکته‌ای نهفته است. چرا مدفن ایشان پنهان شد و پنهان باقی ماند؟

می‌دانیم که مدفن حضرت امیر(ع) نیز بیش از صد سال پنهان بود و توسط امام صادق(ع) آشکار شد. در این مورد خوب است بدانیم که حضرت علی(ع) در مرکز خلافت یعنی کوفه به شهادت رسیدند ولی در ده کیلومتری بیرون کوفه دفن شدند جائیکه بعدها نجف نامیده شد. [جعفریان، تاریخ خلفاء، ص335] جالب است وضع فعلی دو شهر نجف و کوفه را با وضع آن دو محل در سال 40 هجری مقایسه کنیم تا معلوم گردد که خاک و سرزمین از دُرّی که در خود جای داده چه ارزشی پیدا می‌کند! این موضوع را در مقایسه بین کوفه و کربلا نیز می‌توان به وضوح مشاهده کرد.

دفن پنهانی خلیفه جهان اسلام بسیار حکمت‌آمیز است. چرا باید این مراسم مهم تاریخی، شبانه و به صورت پنهانی صورت گیرد؟ مومنین و مسلمانان اهل کوفه چه تلقیی از این ماجرا داشتند؟ در این مورد می‌توان به دلایل سیاسی استناد کرد؛ مثلاً شش ماه بعد که معاویه به خلافت رسید دستور داد که در منابر به صورت علنی حضرت امیر را سب و لعن کنند [همان، ص409] در چنین فضایی احتمال نبش قبر و هتک حرمت ایشان توسط بنی‌امیه یا خوارج بالا بود. این تبلیغات شوم معاویه به حدی بود که تا مدتها حضرت امیر را جزء خلفاء راشدین بشمار نمی‌آوردند و نخستین بار توسط احمدبن حنبل بود که این مهم(تربیع خلفاء راشدین) به صورت رسمی انجام گرفت[همان، ص397]. ماجرای سب حضرت علی بر منابر نیز تا شصت سال ادامه یافت و در سال یکصد هجری توسط عمربن عبدالعزیز متوقف شد(همان، ص۴۱۰) بهرحال وقتی این موانع سیاسی از بین رفت، شرایط برای علنی کردن مدفن حضرت امیر مهیا شد و این کار توسط امام صادق(ع) در زمان هارون الرشید انجام گرفت.[شهید مطهری، مجموعه آثار، ج16، ص 615]

ولی این عوامل و موانع در مورد حضرت زهرا(س) چه بود که هیچگاه از بین نرفت تا مدفن ایشان توسط آیندگان علنی گردد؟ پیداست که این عوامل، صرفاً سیاسی ـ مثل خلافت امویان یا عباسیان ـ نبود تا با گذشت زمان از بین برود بلکه عامل ماندگاری است که نه تنها تا زمان حضور ائمه(ع) و آغاز غیبت کبری (سال 329 ه.ق) از میان نرفت بلکه تاکنون نیز باقی مانده است.

در طول تاریخ، هر مسلمانی که شیفته پیامبر(ص) و خاندان پاک اوست، در نخستین مواجهه با این مسئله (پنهان بودن مدفن دخت نبی مکرم اسلام) جویای علت آن خواهد بود! چرا قبر دختر پیامبر (ص) پوشیده و پنهان است!؟!

خدایا! حال ما را به بهترین حال بگردان

یا مقلب‌القلوب و الابصار

یا مدبراللیل و النهار

یا محول‌الحول و الاحوال

حول حالنا الی احسن الحال

تمام سخن از توحید، دعا، تغییر، توجه به تغییر دهنده قلبها و چشمها، روز و شب، سال و احوالات ماست؛ از او می‌خواهیم که حال ما را به بهترین حالات دگرگون سازد.

و از آنجائی که در بینش توحیدی، اراده الهی نه تنها هیچ منافاتی با اراده انسان ندارد بلکه موید و پشتیبان آن است، پس نخستین پیام این دعای طلیعه سال این است که باید در صدد تغییر و اصلاح خودمان به سمت بهترین حالات برآییم.

در همین راستا قصد کردم پس از مشورت با کربلائی عزیز، اساس‌نامه‌ای برای گفت و شنود تهیه کنیم تا چارچوبی برای حرکت ما در سال آتی باشد؛ ولی پس از اندکی درنگ توجه کردم که ویژگی گفت و شنود در همین حالت مشارکت و سیال بودن آن است. یعنی منطق گفتگو ـ اگر به درستی فهم و اعمال شود ـ خودش جای خود را در میان اهالی پیدا می‌کند.

ادامه نوشته

معجزه ي عشق

با سلام. تا فرصت بعد كه تجربه كار با تيم كانادايي در پروژه "مكانيزاسيون نظام مالياتي" را به امر جناب حاجي به رشته ي تحرير در آورم، جهت تلطيف ذوق ها مطالبي را كه چند سال پيش نوشته ام تقديم مي كنم.

باور كنيم معجزه ي عشق را
كه در صبحي دل انگيز و اثيري
به زير نم نم باران نرم و زيباي اهورائي خيال

و با لعن و نفرين هزاران منكر عشق

كه گرد بام بلند حضرت "عقل" دور انديش جمع گشته بودند

به حالي كه صدها چشم مشتاقش , عيان مي ديدند
 دوباره با هياهويي بي حد و بي مانند پديد آمد

و ساز دل هاي مهجور را با غزل دلربايي كوك كرد

و بر پهنه بيكران آسمان انتظار نبشت:

"اعجاز مجدد عشق"

وآنگاه همه ديدند كه:

دلي سوخت , چشمي گريست

و رندي وعده ي ديدار گرفت.

همين!

نماز >>>>> سوره حمد

نماز ویژگی‌های عجیبی دارد که به پاره‌ای از آنها اشاره می‌کنیم:

رکن دین است که با پذیرش آن، سایر اعمال پذیرفته می‌شود و با رد آن سایر اعمال مردود می‌شوند؛

دائمی است و تعطیل نمی‌شود، می‌توان نشسته یا خوابیده اقامه نمود ولی نمی‌توان تعطیل کرد؛

از ارکان نظری(حمد، تشهد، و ذکر رکوع) و عملی(قیام، رکوع، سجده) تشکیل می‌شود؛

از اجزاء رکنی(نیت، تکبیرةالاحرام و ...) و غیررکنی(قنوت و ...) شکل می‌گیرد؛

نمازها و اعمال مستحب، موجب تقویت نمازها و اعمال واجب می‌گردند؛

سبب وحدت نامحسوس (قبله) و محسوس (نماز جماعت) می‌شود؛

مقدمات بهداشتی(غسل و وضو) و اجتماعی(غصبی نبودن) دارد؛

برخی اجزاء آن(قنوت) را می‌توان با زبان مادری جاری کرد؛

گفتگوی دو طرفه ای که خودش یادمان داده است

نماز ستون دین و معراج مومن است

علی(ع): نماز بعد از گناه

بالاترین حضور

دز این قسمت به فرازهایی از یکی از ارکان نظری نماز یعنی سوره حمد اشاره می‌کنیم:

سوره حمد

روش؛ این سوره هر روز باید ده مرتبه توسط مومن ـ حتی در نمازهای قصر ـ قرائت شود. نماز بدون سوره توحید ممکن است ولی بدون سوره حمد امکان ندارد(لا صلوة الا بالفاتحة). پس سوره حمد اهمیت فوق العاده و بی بدیلی دارد. 

بسم الله الرحمن الرحیم؛ به نام خداوند رحمان و رحیم؛ قبل از ستایش(الحمد...) و پیش از شناخت باری‌تعالی(رب...، رحمت ، مالک ...) نام او را که اسم خاص اوست(الله) همراه با صفت رحمت آغازگر راهمان قرار می‌دهیم. نام خدا اسم جلاله است و نمی‌توان بدون وضو بدان دست زد زیرا اسم با مسمی ارتباط وثیقی دارد. در نگاه عرفانی اسم مرتبه‌ای از مسمی بلکه خود مسمی است. پس نام خداوند خود اوست.... ضمناً سوره حمد تنها سوره‌ای است که بسم‌الله، نخستین آیه آن است.

الحمدلله رب العالمین؛ ستایش از آن خداوندی است که ...؛ از ستایش شروع می‌شود نه از شناخت. نکته مهمی که توسط اهل فلسفه از قدیم و دانشمندان عصر جدید(مدرنیته) رواج یافته این است که ابتدا باید در باره هر چیزی ـ از جمله دین و خدا ـ شناخت و معرفت پیدا کنیم و سپس از روی شناخت ایمان بیاوریم. این موضوع در میان ما هم مسلم فرض شده است؛ یکی از علت‌هایش این است که بزرگانی چون علامه طباطبائی و استاد مطهری در مقابل موج عظیم مارکسیسم قرار گرفتند و ناچار شدند بیشتر همّ خود را در مورد مسائل معرفتی به صورت عقلی متمرکز سازند و همین امر سبب شد که متولیان تعلیم و تربیت گمان کنند که همیشه مسائل عقلی بر مسائل عملی و تربیتی تقدم دارد؛ در حالیکه روش قرآن کریم متفاوت است. قرآن مخاطب خودش را کسی نمی‌داند که بی‌دین است و یا نسبت به خالق هستی شناختی ندارد، از اینرو نخستین چیزی که از مخاطب می‌خواهد ستایش پروردگار است، ستایشی که خود سبب معرفت می‌گردد. و پس از این ستایش است که خداشناسی شروع می‌شود. ستایش از آن خداوندی است که پروردگار جهانیان است. در این قسمت هر قدر شناخت ما از جهان و پدیده‌های آن بیشتر و عمیق‌تر باشد، به همان میزان پروردگار آن را بهتر خواهیم شناخت.

الرحمن الرحیم؛ با صرف‌نظر از تفاوتی که میان رحمن(رحمت عام) و رحیم(رحمت خاص) است، هر دو صفت از یک ریشه(رحمت) بوده و به ارتباط خدا با انسان مربوط می‌شود. و خلاصه پیغام آن این است که ای انسان، تو با گناه و غفلت عجین شده‌ای، [خداوند در آیه 135 سوره‌ی آل عمران در توصیف متقین می‌فرماید: «و آنان كه چون كار زشتى كنند يا بر خود ستم روا دارند خدا را به ياد مى‏آورند و براى گناهانشان آمرزش مى‏خواهند و چه كسى جز خدا گناهان را مى‏آمرزد ... »] توبه هم می‌کنی ولی به سختی می‌توانی بدان پایبند باشی؛ اینجا کمین‌گاه شیطان است؛ مبادا تو را دچار یأس و ناامیدی گرداند. به تعبیر زیبای قرآن کریم در آیه 53 سوره زمر: قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ  «بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏روى روا داشته‏ايد از رحمت‏خدا نوميد مشويد در حقيقت‏ خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است» و به تعبیر ابوسعید ابوالخیر:

باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ // گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ

این درگه ما درگه نومیدی نیست // صد بار اگر توبه شکستی باز آ

یادآوری رحمت، یعنی ای انسان! مراقب خودت باش و سعی کن در محضر خدا معصیت نکنی ولی اگر دچار لغزش شدی تنها پناهگاه تو همانا خداست. مبادا به بهانه‌های شیطانی چون «بالاتر از سیاهی رنگی نیست، آب که از سر گذشت چه یک وجب، چه صد وجب! خواهی نشوی رسوا، هم‌رنگ جماعت شو و ...» پل‌های پشت سرت را خراب کنی. در هر حال او تنها پناهگاه توست چون رحمان و رحیم است.

مالک یوم الدین؛ شناخت خداوند، در صورتی تاثیر عمیق و ضمانت اجرایی دارد که با یاد مرگ و روز جزا همراه باشد؛ از اینرو بلافاصله پس از یادآوری ربانیت و رحمانیت، ما را متوجه مالکیت روز حساب می‌کند.  یاد مرگ را در بحث مرگ‌اندیشی طرح کردیم. اینجا باز تاکید می‌کنیم که آدمی می‌تواند در هر چیزی شک کند ولی در اصل مرگ شک نمی‌کند. و مرگ با توجه به ویژگی‌های منحصر بفردش بیشترین تاثیر را در اصلاح انسان دارد. مخصوصا نباید این شیوه بی‌بدیل سوره حمد را به دست فراموشی بسپاریم که خداشناسی و انسان(گناه)شناسی، بدون یاد مرگ و معاد به شدت از جنبه تاثیرگذاری فاصله می‌گیرد.

نحوه برخورد رهبر انقلاب با دختر و پسر جوان در کوه

یکی از محافظان رهبر معظم انقلاب در خاطره ای گفت:  یک روز که مقام معظم رهبری به کوههای اطراف تهران برای کوه پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می کنند که به لحاظ ظاهری وضع نامناسبی داشتند.
آنها به یک باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع و جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان نداشتند از رفتار آنها مشخص بود که خیلی ترسیده بودند واینگونه به نظر می رسید که آنها تصور می کردند که الآن آقا دستور دستگیری آنها را فورا صادر خواهد کرد. ولی برخلاف تصور آنها آقا با آنها سلام و علیک گرمی کرد و پرسید که شما زن و شوهر هستید؟(البته آقا می دانست)؛  آن پسر وقتی با خلق زیبای آقا مواحه شد، واقعیت را گفت؛ و جواب داد خیرمن و این دختر دوست هستیم.
آقا ابتدا درباره ورزش و مزایای آن با آنها صحبت کرد و بعد فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم در میان شما برقرار شود و شما با هم ازدواج کنید. آقا به آنها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیائید، و من هم آمادگی دارم که شخصا خطبه عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند.
آقا هم خطبه عقد آن دو را جاری کردند. با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان مسیر زندگی خود را تغییر دادند آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.
منبع: نشریه ماه تمام، شماره 3،ص17

انقلاب و مردم

یوم الله ۲۲ بهمن بر همه آزادگان مبارک باد

یکی از دوستان عزیزم از قم برایم نوشت: آن زمان که دشمن به جانمان حمله کرد، شهداء ما را شرمنده کردند؛ نکند این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده شرمنده شهداء شویم.

و من در تکمیل و تصحیح فرمایش ایشان نوشتم: آن زمان دشمن ظاهراً قصد خاک و در واقع قصد دین، انقلاب، استقلال و خلاصه حیثیت ما کرد ولی به زودی فهمید نان که سهل است، ما از جانمان می گذریم اما از دین و انقلابمان نمی گذریم ... امروز چه شده؟ نه جانمان در خطر است و نه خاکمان، فقط ظاهراً اندکی نانمان در مخاطره افتاده، اما می ترسیم شرمنده شهداء شویم. آیا گمان نمی کنید این نگرانی که به حق در دلسوختگان پیدا شده به سبب خللی است که در اثر سوء رفتارها و سیاستهای خوذمان در ایمان مردم  به آرمانهای انقلاب مقدس ایجاد شده است؟

فراز و فرود احوال ما

یکی پرسید از آن گم کرده فرزند /// که ای روشن گهر پیر خردمند

زمصرش بوی پیراهن شنیدی /// چرا در چاه کنعانش ندیدی

بگفت احوال ما برق جهان است /// گهی پیدا و دیگر دم نهان است

گهی بر طارم اعلی نشینم /// گهی بر پشت پای خود نبینم

اگر درویش درحالی بماندی /// سر و دست از دو عالم برفشاندی

سعدی، گلستان، باب دوم، ص ۶۸

 

ظهور امام عصر(عج) رخ داده است

اوائل روزهای سال 1380 با جمعی از دوستـــان عازم شهر مقدس قـــم شدیم؛ در ایام حضور در قم با محقق بزرگواری آشنا شدیم که در مورد ظهور و نشانه‌های آن تحقیقات گسترده‌ای انجام داده بود و با استدلال‌های روائی جالب معتقد بود که ظهور بسیار نزدیک است... در همان ایام توفیق زیارت علامه حسن زاده آملی(حفظه الله) نصیب ما شد و از نزدیک این دانشمند گرانقدر را زیارت کردیم.... آن طلبه فاضل به تفصیل موضوع را برای حضرت علامه شرح دادند و ایشان با ادب و حوصله مثال زدنی به دقت به سخنان ایشان گوش دادند. همه دوستان حاضر در جلسه لحظه‌شماری می‌کردند تا عکس‌العمل علامه حسن زاده را در قبال مسائل مطرح شده مشاهده کنند.
بعد از پایان سخنان برادر بزرگوار، استاد لحظه‌ای تامل کردند و سپس با خنده شیرین و معنا داری به جمع نگاه کرده و با آن لهجه شیرین فرمودند:
«خلاصه عرائض حضرات این است که میخواهید بفرمایید که ظهور حضرت نزدیک است؟»
با تایید دوستان ایشان فرمودند:
اگر بــــگویم ظــــهور اتفـــاق افتـــــاده چه؟
همه جا خوردیم. اصلا انتظار چنین مطلبی را از ایشان نداشتیم؛ همه مات و متحیرِ این سخن ایشان بودیم و نمی‌دانستیم چه بگوییم؛ علامه که متوجه تحیر جمع شده بود با بیانی حکیمانه اینگونه مطلب را توضیح دادند:


ادامه نوشته

حافظ / هاتف / شهریار

حافظ:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا // به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

هاتف اصفهانی به استقبال حافظ رفته:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا // به خال هندویش بخشم سرودست و تن و پا را

هرآنکس چیز می بخشد زملک خویش می‌بخشد // نه چون حافظ که می‌بخشد سمرقند و بخارا را

شهریار به استقبال هاتف رفته:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا // به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزاء را

هرآنکس چیز می بخشد بسان مرد می‌بخشد // نه چون هاتف که می‌بخشد سرودست و تن و پا را

سرودست و تن و پا را به خاک گور می‌بخشند // نه بر آن ترک شیرازی که شور افکنده دلها را

 بیدمشک عزیز ما هم به استقبال بزرگان رفته:

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را // نه دل را می برد با خود، برد پنهان و پیدا را
اگر دل رفت از دستم ، چه باشد در کف دستم // که قابل باشد آن تحفه، ببخشم آن دل آرا را
تهی بودم ز دارایی، غنی گشتم از آن بردن // بیا ای رهزن جانم ، ببر از من سر و پا را

یکی از عزیزان(چیستا) ما را به موارد متنوعی از این قبیل استقبال ها راهنمایی کرد. با تشکر از ایشان و به امید اینکه همواره ما را مشمول دعا و راهنمایی خویش بگردانند.

ناشنیده هایی از آیت الله بهجت

آقا از حرم که می خواست برگردد

مشت هایش را می بست

و دیگر باز نمی کرد

تا برسد خانه و روی سر بچه ها دست بکشد.

 آیت الله بهجت را می گویم

چند ساعت مانده بود به اذان صبح

طبق معمول  بلند شده بود برای تجدید وضو

هوا خیلی سرد بود

از اتاق بیرون رفته بود

آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود

چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند دیده بودند همان طور که روی زمین افتاده دارد ذکرهایش را می گوید

گفته بودند خب چرا صدا نکردید

گفته بود خب  نخواستم اذیت بشوید

ادامه نوشته

نامه به حمید ذاکری

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی دانم از تو بگویم یا از خودم! نه به این خاطر که هر دو یکسانیم

بلکه از این جهت است که خوبی های تو و یاد تو درد من است

چه می گویم؟ ! چه دردی ؟ چه یادی؟! ....

سال ها گذشت و من دورتر شدم، ... عهد شکستم و شما وفا کردید و ...

خلاصه قرار شد قطره از دریا و خاک از آسمان بگوید !  چه بگویم ؟

خدایا ! در آن چه گذشت اخلاص نمی بینم،

خودت به شرف آن ها اخلاص ببخش!

 

ادامه نوشته

قدر علی

بسم الله الرحمن الرحیم یا علی، یا مولا...علی و شهادت ...

مگر ممکن بود چون علی ای شهید نشود؟

علی همه خوبیها را داشت اگر شهید نمی شد این یک خوبی را نداشت.

علی هنگام ضربت گفت: فزت و رب الکعبه... مگر می شد علی به این فوز نرسد؟

شهادت آرزوی علی، دست پرورده او و علی آرزوی شهادت بود.

علی به شهادت رنگ دیگری داد.

شهادت پس از علی معنای دیگری یافت همانگونه که بعد از حسین.

شهادت بود که علی را با قدر پیوند داد و عجب پیوندی!

تنسک خوارج این فایده را داشت که علی را در شب قدر ـ به خاطر افزون بودن ثوابش ـ به شهادت برسانند؛

یعنی علی را با قدر و قدر را با علی تا آستانه قیامت به هم پیوند زنند.

نمی دانم قبل از رمضان 40 هجری شب قدر چه معنایی داشت ولی هر چه بود در آن شب (19 رمضان 40)

تقدیر شب قدر رقم دیگری خورد.

بالاخره شبی که بهتر از هزار ماه است شبی که باید احیا شود شبی که زنده ترین شب سال است باید

تقدیرش مهم باشد باید سرنوشتش معلوم شود.

تقدیر شب قدر را در 19 رمضان 40 مقدر کردند....

باز نمی دانم شب قدر چه صبر طاقت فرسایی و چه تحمل جانسوزی کرده تا به این نقطه عطف رسیده ...

بیش از 60 بار عاشقانه مناجات علی را با گوش جان شنیده ولی این بار شاهین بخت را در آغوش کشیده

(سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد/ ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود)

خدایا آن شب بر شب قدر چه گذشت؟ آن شب چگونه به صبح آمد؟

آن شب علی قدر را در بر می گرفت یا قدر علی را؟ تقدیر علی رقم می خورد یا تقدیر قدر؟

... قدر علی

 بهمن ۷۵

۱۹ رمضان