مهندس یا پزشک؟

یک پزشک و یک مهندس در یک  مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. 
پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟  مهندس که  می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.
پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید پنج دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من پنج دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، پزشک پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید پنج دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم.

این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با پزشک بازى کند. پزشک نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و پنج دلار به پزشک داد.

حالا نوبت مهندس بود. مهندس پرسيد: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود سه پا  دارد و وقتى پائین می‌آید چهار پا؟» پزشک نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.

بالاخره بعد از سه ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد.  مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: خوب، جواب سوالت چه بود؟ مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و  پنج دلار به پزشک داد و رویش را برگرداند و خوابید!!!!

زندگی در محیط بدون گناه یک نعمت است

علی (ع) می فرماید:

من العصمة تعذر المعاصی

دست نیافتن به گناه نوعی عصمت است

حکمت ۳۳۷ نهج البلاغه

علی(ع) از زبان عطار نیشابوری

گفت کای فرزند فرزانه سخن / بشنو از من یادگار و گوش کن

با من از حق بود سرّ بیشمار / جمله خواهم کرد بر تو من نثار

دان که شب بودم بخلوت از کرم / ناگهان شخصی درآمد از درم

چون نظر کردم رسول الله بود / بر همه دلها و جانها شاه بود

روی خود پیشش نهادم بر زمین / گفت سر بردار و سرّ حق ببین

من بحکم او چو سر برداشتم / در دل خود نور حق افراشتم

چون نظر کردم به روی مصطفی / دیدم اندر پهلوی او مرتضی

مصطفی گفتا بمن کای مرد دین / می شناسی شاه دین را از یقین

می‌شناسم گفتم ای ختم رسل / این جوان را زآنکه هست او بحر کلّ

من باو ایمان خود وابسته‌ام / از عذاب حق تعالی رسته‌ام

شاه را دانم من از روی یقین / بعد پیغمبر امام متّقین

سرّحق در ذات او من دیده‌ام / زو همه عرفان حق بشنیده‌ام

من در او بینم همه آفاق را / من از او دانم مراین نُه طاق را

من از او رانم سخن در ذات حق / من از او خوانم همه آیات حق

من در او بینم همه نور الاه / خود از او تابان بود خورشید و ماه

من از او دیدم همه دیدار حق / زین معانی برده اهل دین سبق

من از او دیدم ولایت را تمام / گفته‌اش ایزد ثنا اندر کلام

من از او دیدم کتبها پر ز علم / من در او دیدم همه دریای حلم

من در او دیدم تمام انبیا / زآنکه او بوده ولیّ و رهنما

اوست دانا در علوم اوّلین / اوست بینا در کلام آخرین

من در او دیدم که او منصور بود / لاجرم اندر جهان مشهور بود

من در او دیدم که آدم بود او / بی گمان عیسی بن مریم بود او

هر که او را دید حق را دید او / گل ز بستان معانی چید او

بعد از آن گفتا رسول هاشمی / کاین سخنها را ولی داند همی

این معانی را ز که آموختی / خرقهٔ توفیق ایمان دوختی

گفتمش ز آنکس که بامن راز گفت / قصّهٔ معراج با من باز گفت

ز آنکه او بابست بر شهر علوم / عرش را کرده مشرّف از قدوم

اندر حکایت جاه طلبان

آن یکی می‌بود در شهری امیر / اهل آن شهرش همه فرمان‌پذیر

امر او نافذ چو سلطان ارسلان / حکم او قاطع چو تیغ ایلخان

روزگاری اندر آنجا حکمران / حکم او بر پیر و بر بُرنا روان

از حکومت عاقبت معزول شد / بود آکل، بعد از آن ماکول شد

خاست از ایوان و در محراب شد / آتش سوزنده بود و آب شد

دست زد در دامنِ ورد و دعا / روز و شب در توبه از ظلم و خطا

در عمل عامل، یزید ثانی است / عزل چون شد زاهدِ گیلانی است

حاکم منصوب زهر ارقم است / چون شود معزول، موم و مرهم است

حاکم معزول نورِ دیده‌هاست / هر فقیری را رفیق و آشناست

میر معزول آنچه اوراد و دعا / خواند اندر مسجد و محراب‌ها

هیچ سودی وِرد روز و شب نکرد / بازگشتی سوی او منصب نکرد

شوق فرمان از دو چشمش خواب برد / غفلت و اهمالش از دل تاب برد

مَبرَزی اندر میان آن شهر داشت / هرکس آنجا از تقاضا بهر داشت

رفت امیر و بر در مبرز نشست / سی چهل ابریق گِل آورد دست

چید آنها را به صد برگ و نوا / شد امیر مبرز و فرمانروا

هر که ابریقی زجا برداشتی / او لوای امر و نهی انباشتی

این یکی بگذار و بردار آن دگر / آن دگر برداشت، زآن هم درگذر

هین مرو زین راه و از آن راه رو / نشکنی ابریق، از آن غافل مشو

ای در این مبرز تو آن ابریق‌دار / دست از این ابریق و این مبرز بدار

رو به شهر خویش، آنجا شاه باش / صاحب تاج و نگین و گاه باش

ملا احمد نراقی، مثنوی طاقدیس، ص223، بیت‌های 4805 ـ 4826

دفتر رئیس جمهور سابق

"در روزهای پایانی دولت محمود احمدی نژاد اقدامات عجیب و خلاف قاعده دولت هر روز شکل تازه ای به خود می گیرد. در تازه ترین اقدام بصورت چراغ خاموش و بی سر و صدا، معاونت توسعه مدیریت و سرمایه انسانی ریاست جمهوری به بهانه بهرمندی از تجربیات روسای جمهور سابق و پیگیری امور اجرایی مربوط به آن، اقدام به ایجاد تشکیلاتی جدید در ساختار نهاد ریاست جمهوری با عنوان «دفتر رئیس جمهور سابق»!  نموده است.
به گزارش اعتدال در این ساختار جدید که در تاریخ اول تیر 92 و طی نامه شماره   6070/92/200 و با امضای غلامحسین الهام به عنوان معاون توسعه مدیریت انسانی رئیس جمهور به بقایی معاون اجرایی و سرپرست نهاد ریاست جمهوری برای اجرا ابلاغ شده است، شرح وظایف دفتر رئیس جمهور سابق و تشکیلات تفصیلی و ساختار دفتر رئیس جمهور سابق با 25 پست سازمانی مشخص در نظر گرفته شده است.
جای این سوال باقی است که چرا آقای احمدی نژاد 8 سال قبل به فکر استفاده از تجربیات روسای جمهور سابق برنیامد و حتی ساختمانی که در اختیار رئیس جمهور سابق( خارج از نهاد ریاست جمهوری) بود را از وی گرفت و چنان در تبلیغات انتخاباتی و مناظرات تلویزیونی علیه همه مسئولان قبلی سخن گفت که شد آنچه شد."

بنده نیز از شنیدن و خواندن این خبر شگفت زده شده ام. واقعا باید به طراحان و مجریان چنین طرح جاودانی تبریک گفت و مطمئن بود که ابداً درک و شعور مردم را به بازی نگرفته اند. گفتنی است از لحظه ای که این خبر را خوانده ام و همچنان اندر نبوغ ایشان مانده ام (البته از طراحان معجزه هزاره سوم و رجعت احمدی نژاد در آخرالزمان کمتر از این هم نمی توان انتظار داشت) ناخواسته هوش خدادادیمان فعال شده و سلولهای خاکستریمان نیز همراهی کرده اند و پیشنهاد زیر را دست و پا نموده ایم.

از همه وزراء، استانداران و روسای ادارات و دانشگاهها ـ به ویژه دانشگاههای شریف و علامه طباطبائی ـ خواهش می کنم تا فرصت تمام نشده دست به کار شوند و یک دفتر مربوط به رئیس سابق با تمام امکانات و معاونتها راه اندازی کنند تا ما ملت قدردان از الطاف بی کران این مدیران لایق! و مردمی! محروم نشویم.

اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین

اوصاف یک دوست خدایی

حضرت علی (ع) پاره ای اوصاف یک دوست خدایی را اینچنین برمی شمارد

خرد بودن دنیا در نظر او، وی را در چشم من بزرگ داشته بود

آنچه را می گفت انجام می داد و آنچه را انجام نمی داد نمی گفت

اگر در سخن مغلوب می شد در سکوت مغلوب نمی شد

همواره به شنیدن حریصتر بود تا به گفتن

هرگاه دو کار برای او پیش می آمد می نگریست که کدام یک از آن دو به هوای نفس نزدیکتر است تا خلاف آن کند

بر شما باد به این خویها، آنها را فرا گیرید و در فراگرفتنشان با یکدیگر رقابت کنید

اگر نتوانستید به همه آنها برسید، برگرفتن اندک، بهتر از ترک کردن همه است

حکمت ۲۸۱ نهج البلاغه

پیوند آسمانی رمضان و مهدویت

اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَى أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ

اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ

اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ

اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَانٍ اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ

اللَّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْرُوبٍ

اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ

اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ

اللَّهُمَّ أَصْلِحْ كُلَّ فَاسِدٍ مِنْ أُمُورِ الْمُسْلِمِينَ

اللَّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِيضٍ

اللَّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنَا بِغِنَاكَ

اللَّهُمَّ غَيِّرْ سُوءَ حَالِنَا بِحُسْنِ حَالِكَ

اللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ

إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ . 

خدایا دل اهل قبور را شاد کن، خدايا هر تهيدستى را بى‏نياز كن، خدايا هر گرسنه‏اى را سير كن، خدايا هر برهنه‏اى را بپوشان، خدايا قرض هر بدهكارى را ادا كن. خدايا غم هر غمزده‏اى را برطرف كن، خدايا هر غريبى را به وطن بازگردان، خدايا هر اسيرى را آزاد فرما، خدايا هر فسادى را در كار مسلمانان اصلاح گردان، خدايا هر بيمارى را درمان ده، خدايا راه تهيدستى ما را با توانگريت ببند، خدايا بدحالى ما را به خوبى حال خود تغيير ده، خدايا وام ما را بپرداز، و ما را از تهيدستى بى‏نياز كن، همانا تو بر هرچيز توانايى.

خواندن این دعا پس از نمازهای واجب ماه رمضان، از سوی پیامبر اکرم (ص) توصیه شده است. آنچه در این دعای عجیب جالب توجه است این است که شامل همه فقراء، همه گرسنگان، همه برهنه‌ها، همه بدهکاران، همه غم‌زده‌ها، همه غریبه‌ها، همه اسیران و همه بیماران می‌شود. ما مسلمانان در این دعای شریف مأمور شده‌ایم که همه آن گرفتاران را دعا کنیم و در این حد، هیچ غیرمسلمانی را استثناء نکنیم. این آموزه از سوی رسول گرامی اسلام چه پیغامی دارد؟ شایسته است توجه کنیم که تعداد مسلمین در زمان حضرت رسول بسیار کمتر از تعداد فعلی آنها بوده است. ولی با این وجود، آن گرامی(ص) چنین توصیه‌ای به مسلمانان می‌کنند.

این چه نگرشی به انسان و اسلام، و چه انتظاری از مسلمانان است که حتی دشمنان را در این دعا استثناء نمی‌کند؟ پیامبر عظیم‌الشأن اسلام با این توصیه می‌خواهد کدام وجه تربیت اسلامی را بالفعل کند؟ اینجاست که جایگاه مهدویت و هدایت همه انسان‌ها جلوه می‌کند. پیامبر در صدر اسلام و بسیار پیش از قرن‌ سوم (که موضوع مهدویت و غیبت در آن قرن جدی می‌شود)، برای مهدویت و نگرش جهانی زمینه‌سازی می‌کند! از این جهت می‌توان به اصالت اندیشه مهدویت و غیبت پی برد؛ ولی نباید از وجهه تربیتی این نگرش غفلت کرد! ما نیز در این دوران باید به این آموزه‌های ناب مراجعه کنیم و باورهای خودمان را دائماً بازسازی نمائیم. من به عنوان یک مسلمان و شیعه امامی چگونه می‌توانم دعایی با این وسعت را بر زبان جاری سازم؟ من چگونه می‌توانم در دعا و مناجات خودم، فقراء، گرسنه‌ها، برهنه‌ها و کلاً گرفتارهای غیرشیعی و حتی غیرمسلمان و حتی غیراهل کتاب را یاد کنم و از خداوند بخواهم که گرفتاری آنها را نیز برطرف سازد؟ آیا این امر با آموزه «تبری» منافات ندارد؟

حقیر که پاسخی جز اندیشه متعالی مهدویت ندارم، اندیشه‌ای که خواه‌ناخواه یک اندیشه و یک آرمان بشری است. هر انسانی به ویژه انسان‌های ستمدیده ـ که اکثر افراد جهان را تشکیل می‌دهند ـ در آرزوی عدالت جهانی به سر می‌برند. آرزوی عدالت جهان‌گستر، بسیار باشکوه است، روزی است که نه تنها به صورت فردی، قبیله‌ای، ملی و منطقه‌ای فکر نمی‌کنیم بلکه حتی از اندیشه مذهبی و دینی هم فراتر رفته و بشری می‌اندیشیم. مذهب حقه شیعه امامی برای چنان روزی قانون و برنامه دارد چنین برنامه‌ای هم از آنِ امروز یا دیروز نیست بلکه از سوی موسس این دین و مذهب یعنی پیامبر خاتم(ص) پایه‌ریزی شده است.

و چه خوب سروده آن شاعر:

روزه هجر تو از پای بیانداخت مرا // کی شود با رطب وصل تو افطار کنم

تحلیل جامعه شناسانه چرخشهای مردمی در انتخابات ریاست جمهوری

اگر چند انتخابات گذشته ریاست‌جمهوری را به طور کلی تحلیل نمائیم، یک گمان تقویت می‌شود. جرقه این گمان از انتخابات ۷۶ زده شد و در انتخابات ۹۲ فروزان‌تر شد و البته با اندکی تسامح می‌توان آن را به سایر انتخابات‌ها نیز تعمیم داد.

آنچه در انتخابات ۷۶ سبب شگفتی شد، رای غیرمنتظره‌ای بود که آقای خاتمی کسب کرد. این اتفاق در سال ۹۲ نیز روی داد. دست‌کم بیش از ده ملیون رای برای هر دو نفر قابل پیش‌بینی نبود. اگر از انتخابات ریاست‌جمهوری در اوایل انقلاب صرف‌نظر کنیم، این اتفاق در سالهای ۶۰ (۶۴)، ۶۸ (۷۲) و ۸۴ (۸۸) نیز رخ داد. با این توضیح که در سال‌ ۶۰ (۶۴) و نیز سال‌ ۶۸ (۷۲) دو تن یعنی آیةالله خامنه‌ای و آیةالله هاشمی به ریاست جمهوری رسیدند که از استوانه‌های انقلاب محسوب می‌شدند؛ ولی در سالهای ۷۶ (۸۰)، ۸۴ (۸۸) و ۹۲ سه تن یعنی آقایان خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی به ریاست جمهوری رسیدند که به هیچ‌وجه به اندازه آن دو بزرگوار شناخته شده نبودند.

دو نکته را نباید فراموش کنیم: یکی اینکه پیروزی آقای احمدی‌نژاد در دور دوم انتخابات سال ۸۴ و آوردن رأی ۱۷ ملیونی، مدیون آراء منفی آقای هاشمی بود که موید تحلیل ما در ادامه این نوشتار است. نکته دوم این است که هر چهار نفر تاکنون هشت سال عهده‌دار ریاست جمهوری بوده‌اند.

بنابراین دو مسئله هست که شاید بتوان با یک تحلیل جامعه‌شناختی، یک تئوری برای آن دست و پا کرد، یکی آن رأی ده ملیونی ـ به ویژه در سال‌های ۷۶ و ۹۲ ـ که قابل پیش‌بینی نبود و دیگری تداوم دو دوره برای همه روسای جمهور.

شاید هر فرد در بدو امر توضیحی برای هر دو نکته داشته باشد و آنها را تا حدود زیادی طبیعی بداند. این نوشتار در صدد نفی این قبیل توضیحات نیست و فرضیه خود را در حد یک گمان می‌داند، ولی گمانی که اگر تایید شود هم برای تحلیل ماجراهای سال ۸۸ مساعدت خواهد کرد و هم برای آینده، به ویژه دومین انتخاب هر رئیس جمهور!

فرضیه این نوشتار این است که در ساختار جمهوریت که هر کس می‌تواند دو دوره پشت سر هم پست ریاست جمهوری را به عهده بگیرد، گویا مردم از یک قانون نانوشته پیروی می‌کنند و آن هم اینکه چهار سال برای اجرای برنامه‌ها و وعده‌های یک رئیس‌جمهور کافی نیست و البته دو دوره هم کافی است و مردم تحمل بیش از آن را ندارند. معنای این قاعده نانوشته این است که مردم در ساختار جمهوریت، هشت سال را برای بروز و بالیدن یک گفتمان در سطح قوه اجرائی کشور کافی می‌دانند و این امر دو لازمه دارد:

۱/ یکی اینکه دومین انتخابات یک رئیس جمهور بیشتر جنبه تشریفاتی دارد و مردم نمی‌خواهند این فرصت را از یک رئیس جمهور بگیرند. در این‌صورت می‌توان رأی مردم در انتخابات‌های سال‌های ۶۴، ۷۲، ۸۰، و به ویژه ۸۸ را به راحتی توضیح داد؛ مردم در سال ۸۸ نمی‌خواستند این فرصت را از آقای احمدی‌نژاد بگیرند حتی اگر رقیب غدری چون میرحسین به میدان آمده باشد. و به دیگر سخن، آقای موسوی با یک اشتباه محاسباتی وارد عرصه انتخابات شد و شد آنچه نباید می‌شد. اگر این قاعده را بپذیریم، می‌توان برای آینده نیز برنامه‌ریزی کرد. اگر مشکل خاصی پیش نیاید، انتخابات سال 96 نیز تشریفاتی خواهد بود و آقای روحانی رقیب جدیی نخواهد داشت.

۲/ با این فرضیه، تکلیف آن ده ملیون رأی ظاهراً بلاتکلیف نیز روشن می‌شود. وقتی مردم این قانون نانوشته را در ذهن دارند، پس از سپری شدن یک گفتمان، به دنبال گفتمانی می‌روند که تفاوت اساسی با دوره قبل داشته باشد؛ به عنوان مثال، پس از دوره سازندگی که بیشتر دغدغه‌ها اقتصادی بوده و لذا فضای نقد محدود شده بود، به دنبال گفتمانی رفتند که فضای نقد بازتر شده و قانونمندی شعار آن گشت. همین گفتمان در دوره اصلاحات با فراز و نشیب‌های زیادی مواجه شد ولی از ناحیه مردم (قاعده نانوشته) دچار محدودیت نشد، لذا آقای خاتمی با رأی بالاتری نسبت به دور اول در سال ۸۰ رئیس جمهور شد. ولی باز طبق همان قانون نانوشته، تحمل مردم در سال ۸۴ سرآمد و به سمت گفتمانی رفتند تا خلأ موجود در دوره اصلاحات را جبران کنند، یعنی توجه به شعارهای دینی و انقلابی و عدالت‌محوری. با این نگاه، می‌توان رأی بالای آقای احمدی‌نژاد در مقابل رقیب قدرتمندی چون آقای هاشمی را توضیح داد. مردم گفتمان سازندگی را خاتمه یافته تلقی می‌کردند و لذا همان رأی ده‌ملیونی به سبد آقای احمدی‌نژاد ریخته شد. و آن فرصت را سال ۸۸ نیز از ایشان دریغ نکردند و رأی بالاتری به ایشان دادند؛ تا اینکه سال ۹۲ فرارسید و آن ده ملیون رأی مردمی طبق آن قاعده به سبد کسی ریخته شد که با همه گفتمان‌های سابق تفاوت داشت.

این فرضیه، جامعه‌شناسانه است و البته با مباحث درون گفتمانی منافاتی ندارد، یعنی هر کس هنوز می‌تواند نسبت به نامزدهای انتخاباتی در دوره‌های مختلف حالت موافق یا مخالف داشته باشد، ولی برای تحلیل کلان تحولات در عرصه انتخابات ریاست جمهوری، شاید ابزار مناسبی باشد.

با شوق و ملال دلهایمان چگونه رفتار کنیم؟

حضرت علی (ع):

دلها را شوقي است و ملالي،

اگر دل را شوق روي آوردن بود آن را به مستحبات واداريد

و اگر ميل روي برگردانيدن بود به همان واجبات بسنده نماييد

حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه

چیستای گرامی: تحلیلی بر مباحثه هاتف و رهگذر

بحث که چه عرض کنم دعوای جالبی بود، پاسخ‌هایتان متقن و منطقی است، گرچه با تمامی آنها موافق نیستم! مطالبی به ذهنم می‌رسد که عرض می‌کنم.

۱/ این جناب رهگذر چند بار نام اینجانب را برده و به پرسش و پاسخ ما استناد کرده، بنده هرگونه ارتباط با ایشان را شدیداً تکذیب می‌کنم و از چنین برخوردهای خشنی تبری می‌جویم!!

۲/ معمولا وقتی پست جدیدی می‌گذارید مخاطبین وبلاگ، کامنت‌های مربوط به پست‌های قبلی را کمتر می‌بینند، به نظرم باید فکری کرد.

۳/ وقتی در رفتار خودم و بقیه مخاطبین وبلاگ دقت می‌کنم می‌بینم که غالب ما دچار این اشتباه هستیم که نگاهمان جناحی است و نه فراجناحی، همین نگاه باعث می‌شود که افراد را نماینده جناح‌های سیاسی ببینیم و نه یک شخص مستقل، مثلا در مباحثه شما و رهگذر، ایشان شما را نماینده اصلاح‌طلبان می‌دانند و بنابراین همه انتقاداتی که به آنها دارند را به شما وارد می‌کنند. از طرف دیگر این نگاه جناحی باعث می‌شود که نتوانیم بدون تعصب به مسایل نگاه کنیم و مثلا اگر حامی احمدی‌نژادیم، رفتارهای اشتباه او را نپذیریم یا... ، همین نگاه جناحی است که باعث مطلق‌نگری هم می‌شود چرا که در نگاه جناحی، من یا در جبهه احمدی‌نژادم یا در جبهه موسوی، پس ناگزیر مدافع کامل یکی و منتقد کامل دیگری می‌شوم اما اگر نگاهم فراجناحی باشد و از بیرون به جریانات و مسایل سیاسی نگاه کنم آن وقت می‌توانم اشتباهات و محسنات هر دو طرف را ببینم.

 اعتراف می‌کنم که فراجناحی نگاه کردن کار بسیار دشواری است و به هر حال همه ما حتی اگر سعی کنیم که فراجناحی نگاه کنیم باز هم تمایلات‌مان به یک سمت می‌رود. به نظرم همین باعث شده که رهگذر تمام‌قد از عملکرد همه نهادها در جریان انتخابات ۸۸ دفاع کند و همه اشتباهات را به طرف معترض نسبت دهد و همین نگاه باعث می‌شود رهگذر فکر کند اگر شما حامی میرحسین هستید و  به عملکرد شورای نگهبان در سال ۸۸ انتقاد دارید پس حتما با اغتشاشات موافقید و اعتقاد به تقلب دارید و...

چون نگاهمان جناحی است پس فکر می‌کنیم اگر کسی از میرحسین حمایت کرد یعنی تمام عملکرد او و اطرافیانش را قبول دارد و باید توجیه کند و اگر کسی نقدی به عملکرد شورای نگهبان داشت یعنی اساس این نهاد را قبول ندارد، از همین روست که وقتی عده‌ای در انتخابات ۸۸ به عملکرد شورای نگهبان اعتراض می‌کنند اما در انتخابات ۹۲ از شورای نگهبان تشکر می‌کنند ما اعتراض می‌کنیم که این شورای نگهبان همان شورای نگهبان ۴ سال قبل است و... به نظرم همین نگاه جناحی باعث می‌شود که ملاک قضاوت ما در مورد عملکرد افراد و نهادها، این باشد که عملکرد آنها چقدر منافع ما را تأمین می‌کند و با خواسته‌های ما تطابق دارد، اگر داشت که خوب است و اگر نداشت که بد؛ همین است که می‌گوییم عده‌ای انتخابات را به شرط چاقو قبول دارند. اگر بشود حدیث شریف حضرت امیر(ع) (افراد را باحق بسنج و نه حق را با افراد) را با این مورد تطبیق داد، شاید بتوان گفت نگاه فراجناحی یعنی حق را محور سنجش قرار دادن و نگاه جناحی یعنی شخص یا گروه را محور قرار دادن.

۴/ مسأله دیگر هیجانات قبل و بعد از انتخابات است که خودبخود باعث ملتهب شدن فضا و تأثیر آن در بحثهای این چنینی می‌شود و مثلا رهگذر بگوید "در گوش برخی فرو برود" یا شما بگویید "پایان شب سیه سپید است"؛ شاید اگر حالا بخواهیم به دور از هیاهوی انتخاباتی مسائل را دوباره مرور کنیم بحث منطقی‌تر پیش برود. ابهام انگیزی بحث غیرحضوری در فضای مجازی هم این سوءتفاهمات را تشدید میکند.

۵/ صحبت و تحلیل کردن در مورد اتفاقات ۸۸ خیلی سخت است و همواره باعث تنش می‌شود. من در مورد جریانات سال ۸۸ خیلی فکر می‌کنم و اینکه در انتخابات اخیر هم می‌توانست همان مسائل تکرار شود و چرا اینطور نشد؟ آخرین نتیجه‌ام را با شما در میان می‌گذارم.

حضرت آقا نکته‌ای را بارها با تعبیرهای مختلف تکرار می‌کنند: «پازل دشمن را تکمیل نکنید.» همین را مبنای تحلیل خودم قرار می‌دهم: فکر می‌کنم در جریانات سال ۸۸، دشمن پروژه‌ای را با نام «تقلب» و با هدف به چالش کشیدن اصل نظام طراحی کرده بود و برای هر فرد و گروه و نهاد مرتبط با انتخابات نقشی را در نظر گرفته بود، حتی برای خود رهبری، مثلا نقشی که برای شورای نگهبان  طراحی کرده بود این بود که بی‌طرفی اعضای آن را زیر سؤال ببرد و نقشی که برای میرحسین طراحی کرده بود این بود که او را نماینده مقابل رهبری معرفی کند و همین طور نقشی را برای احمدی‌نژاد و سپاه و صداوسیما و اصولگرایان و اصلاح‌طلبان و....  طراحی کرده بود و اتفاقی که آن موقع افتاد این بود که کم بصیرتی‌ها باعث شد غالب افراد و گروه‌ها نقشی را که دشمن می‌خواست بازی کردند و پازل دشمن را تکمیل کردند. تصور کنید اگر همه اتفاقات قبل از انتخابات ۸۸ می‌افتاد (منظورم اتفاقاتی است که مدعیان تقلب به آن استناد می‌کنند مثلا جانب‌داری صداوسیما یا شورای نگهبان یا...) با این تفاوت که بحث تقلب مطرح نشده بود و سلامت انتخابات زیر سوال نرفته بود و اعتماد افراد خدشه‌دار نشده بود، به نظرم اتفاقات بعد از انتخابات رخ نمی‌داد. از طرف دیگر در همان سال اگر با وجود بحث تقلب که از ماهها قبل مطرح شده بود اما تکه‌های پازل تقلب درکنار هم چیده نمی‌شد یعنی افراد و گروهها، خواسته و ناخواسته در زمین دشمن بازی نمی‌کردند هم باز به نظرم اتفاقات تلخ بعد از انتخابات نمی‌افتاد؛ مثلا اگر به قول شما شورای نگهبان بی‌طرفی خود را حفظ می‌کرد حتی با وجود همه تخلفات دیگر می‌توانست مرجع بی‌طرف رسیدگی باشد و معترضین به جای تظاهرات خیابانی از طریق شکایت به شورای نگهبان اعتراض کنند، یا اگر همه اتفاقات دیگر می‌افتاد اما میرحسین تقاضای ابطال انتخابات را نمی‌کرد و طرفدارانش را به آرامش فرا می‌خواند هم جریانات به شکل دیگری رقم می‌خورد، منظور من این است که در مورد سال ۸۸ نمی‌توانیم تنها یک فرد یا گروه را مقصر بدانیم البته می‌توان اشتباهات افراد را وزن دهی کرد.

ادامه نوشته

در سایه سار مناجات شعبانیه

مناجات شعبانیه از حضرت امیر نقل شده و ظاهراً همه ائمه(ع) آن را در ماه شعبان نجوا می‌کرده‌اند. پیش از ورود به این مناجات، باید جایگاه خودمان را مشخص نمائیم. بارها در جستجوی شناخت خداوند و حضرت علی(ع) بوده‌ایم و از روش‌های مختلف استفاده کرده‌ایم. حقیقتاً خواسته‌ایم خدا را بشناسیم و نسبت به اصل وجود یا صفات او معرفت پیدا کنیم. واقعاً خواسته‌ایم حضرت علی(ع) را بشناسیم و رمز بزرگی و اسطورگی او را دریابیم. چگونه است که علی جامع اضداد است؟ چرا دوست و دشمن به او می‌بالند؟

راه‌های مختلف را در این مسیر پیموده‌ایم ولی یک راه را کمتر آزموده‌ایم. راه عملی و راه تجربی! یک راه برای شناخت خدا و علی این است که در مناجات و گفتگوی میان آنها شرکت کنیم. در ضرورت این روش کافیست به یاد آورید آن لحظات معدودی را که در کنار یار محبوب و دوست صمیمی خودتان سپری کرده‌اید. لحظاتی که به سرعت گذشتند و شیرینی آن لحظات را هرگز فراموش نمی‌کنید و نه تنها در مورد محبوب و معشوق خودتان سوالات فلسفی (آیا او حقیقتاً وجود دارد؟ ...) پیش نمی‌آید بلکه عمیق‌ترین شناخت‌ها به همان لحظه‌ها مربوط می‌شود، شناختی که کاملاً به آن اطمینان دارید و در باره فرد دیگری هرگز چنان تجربه‌ای نداشته‌اید. خلاصه اینکه روش عملی و تجربی برای شناخت یک فرد از اصیل‌ترین و پایدارترین شناخت‌ها بوده و هیچ بدیلی نداردو ناگفته پیداست که با سایر شناخت‌ها منافاتی ندارد.

 مناجات شعبانیه یکی از صمیمانه‌ترین گفتگوهاست که از زبان بزرگ‌ترین بندگان خدا جاری شده و گفتگوی صرف نیست بلکه نحوه بودن علی، نگاه علی، زندگی علی و مناجاتش را با تنها معبود و معشوقش به نمایش می‌گذارد. در این نمایش است که ابعادی از خدای علی به نگارش درمی‌آید، جلوه‌هایی که کمتر بدین نحو دیده یا شنیده شده است.

مناجات شعبانیه یک بیان صرف یا دعای محض نیست بلکه یک نگاه متعالی و یک نوع زندگی است. از همین‌جاست که نباید تنها به صورت یک متن مقدس به آن نگاه کنیم بلکه باید خودمان را آماده سازیم تا در این نگاه شرکت کنیم و در این زندگی همراه شویم.

نگاهی که در اصل دو طرف دارد: خالق هستی و انسان و مبدأ همه کمالات از یکسو و بهترین و عزیزترین بنده خدا و خالص‌ترین و محبوب‌ترین انسانی که با آن خالق و معبود مناجات می‌کند از سوی دیگر. اما نکته جالب این است که ما را در این زیباترین صحنه هستی سهیم کرده‌اند؛ این مناجات زیبا در اختیار ما قرار گرفته تا ما هم بتوانیم در آن شرکت کنیم. به دیگر سخن، این صحنه زیبا سه طرف دارد: خدا ـ علی ـ من. و اینجاست که علاوه بر خداشناسی و علی‌شناسی، خودشناسی نیز بر فواید این مناجات افزوده می‌شود

با این مقدمه به سراغ مناجات برویم و فرازهایی از این مناجات انسان‌ساز را مرور ‌کنیم.

خدایا!

اگر محرومم کنی پس کیست آنکه به من روزی دهد؟

و اگر خوارم سازی پس کیست که به من یاری رساند؟

خدایا!

گناهانی را در دنیا بر من پوشاندی، که بر پوشاندن آنها در آخرت محتاج ترم،

گناهم را در دنیا برای هیچیک از بندگان شایسته ات آشکار نکردی، پس مرا در قیامت در برابر دیدگان مردم رسوا مکن.

خدایا!

عمرم را در آزمندی غفلت از تو نابود ساختم، و جوانی ام را در مستی دوری از تو پیر نمودم.

خدایا

قلبی به من عنایت کن، که اشتیاقش او را به تو نزدیک کند،

و زبانی که صدقش به جانب تو بالا برده شود،

و نگاهی که حق بودنش او را به تو نزدیک نماید.

خدایا

کسی که به تو شناخته شد، ناشناخته نیست و آن که به تو پناهنده شد خوار نیست؛ و هر که را تو به او روی آوردی برده نیست.

خدایا

آنکه به تو راه جوید راهش روشن است و آنکه به تو پناه جوید در پناه توست

و من به سوی تو پناه آوردم ای خدای من، پس گمانم را از رحمتت نا امید مساز و از مهربانی ات محرومم مکن.
خدایا

کمال جدایی از مخلوقات را، برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن،

و دیدگان دلهایمان را به پرتو نگاه به سوی خویش روشن کن تا دیدگان دل، پرده های نور را دریده و به سر چشمه عظمت دست یابد و جانهایمان آویخته به شکوه قدست گردد.
خدایا

از تو در خواست می کنم و به پیشگاهت زاری نموده و رغبت می ورزم،

و از تو می خواهم به محمد و خاندان محمد درود فرستی،

و مرا از کسانی قرار دهی که ذکرت را همواره بر زبان دارند،

و پیمانت را نمی شکنند،

و از سپاست غافل نمی شوند،

و فرمانت را سبک نمی شمارند،

خدایا

مرا به نور عزت بسیار زیبایت برسان تا عارف به وجودت گردم، و از غیر تو رویگردان شوم،

مستحبات نباید به واجبات زیان رسانند

حضرت علی (ع) می فرماید:

اذا اضرت النوافل بالفرائض فارفضوها

اگر مستحبات به واجبات زیان رسانند، مستحبات را ترک گوی.

حکمت ۲۷۱ نهج البلاغه

شهیدصدر: راز طول عمر امام زمان(عج)

«چرا خداوند در مورد "مهدی(ع)" این همه اصرار دارد که به خاطر او ، قوانین طبیعت را به حال تعطیل درآورده است تا به او طول عمر بخشد؟ چرا رهبری روز موعود را به فردی وانمی­گذارد که آینده از چهره او پرده به یکسو بزند، و زمینه­های موجود در جامعه او را ورزیده نموده روی صحنه بیاورد تا به ایفای نقش عدل گستری خویش بپردازد؟ و در یک سخن، سود غیبت طولانی مهدی چیست؟

"فلسفه غیبت و طول عمر" پرسش بسیاری از پرسشگران است؛ و البته پاسخی که بر پایه ایمان به غیب باشد، مورد پذیرش آنها نیست و می­خواهند بر پایه ارزش­های محسوس و حاکم بر جامعه، پاسخ پرسششان داده شود تا نفس انقلاب مهدی(عج) و چگونگی روز موعود را بتوانند از لابه­لای فلسفه غیبت دریابند. لذا لازم است که فعلاً از فرازهای عقیدتی موجود در ایمانمان چشم بپوشیم و پاسخ لازم را به شیوه زیر ارائه دهیم:

"غیبت و طول عمر" از انگیزه­هایی هستند که رهبر ذخیره شده می­تواند به یاری آنها در روز موعود، انقلابی را که در انتظارش هستیم، به گونه­ای نیکوتر ایجاد کند و نقش و فعالیت و رهبری خویش را به پایان ببرد. لازمه انقلابی آنچنان بزرگ و عمیق، موقعیت روحی ویژه­ایست که رهبر دگرگون سازنده باید داشته باشد. او باید با تمامی وجود، برتری مکتب خویش و خردی و ناچیزی نظام­های گوناگونی را که به نابودی­شان برخاسته احساس کند. هر چه که تاروپود قلب رهبر انقلاب، بیشتر با پوچی و ناچیزی تمدن و فسادزدگی جامعه عجین شده باشد و هرچه بیشتر آگاه باشد که تمدن زمانش، تنها یک نقطه کوچک است از خط دراز سیر تمدن انسانی، از نظر روحی توانائی بیشتری برای روبه­رو شدن با آن تمدن و پیکار و چیرگی و رسیدن به پیروزی را دارد. مسلم است که مقدار این توانائی روحی بستگی دارد به فراز و نشیب­ها و دگرگونی­هائی که آن رهبر به خود دیده است.

با در نظر گرفتن اینکه برای نابود کردن یک موجودیت یا تمدن سترگ، نیروئی بسیار بزرگ و سرشار از توانائی روحی مورد نیاز است، به این نتیجه می­رسیم که چون رسالت مهدی در روز موعود، دگرگون­سازی جهانی پر از ستم و بیداد است ـ آن هم یک دگرگونی همه­جانبه که تمامی ارزش­ها و نظام­های اجتماعی را دربر می­گیرد ـ پس طبیعی است که او باید از این جهان، سرمایه عظیمی از احساس روحی بگیرد و خود نیز از فرآورده­های جهانی که به ویرانی­اش برخاسته، نباشد؛ زیرا هرکس در سایه تمدنی استوار پرورش یابد ـ که بر تمامی شئون هستی مسلط است ـ احساس هراسی از آن تمدن به دل می­گیرد، چه در تولد و دوران کودکی آن را غالب، زورمند و سرکش یافته و تا چشم به جهان گشوده چیزی جز بازتاب­های گوناگون آن تمدن ندیده است. برخلاف کسی که در دل تاریخ فرو رفته و پیش از آنکه تمدن حاکم و موجود رنگ هستی پذیرد، او در جهان زیسته و جز آن تمدن­های بزرگ دیگر را هم دیده که یکی پس از دیگری بر جهان واحد چیره گشته و سپس سرنگون گردیده­اند. و مهمتر اینکه همه این سرگذشت تمدن­ها را ـ به جای آنکه در نوشته­های تاریخی بخواند ـ با دو چشم خود دیده و در پایان[تاریخ] هم شاهد پیدایش، رشد و گسترش تمدنی بوده که باید پیش از روز موعود آخرین بخش داستان بشر باشد.

او در کنار همه تمدن­ها، با زیرکی و هوشیاری زیسته و با آنها گام زده و ژرفایی را که می­خواهد در دل آن فرو رود و شنا کند نه از لابلای سطور آشفته تاریخ، بلکه در امتداد تاریخی زمان و همراه با تاریخ نگریسته و شناخته است. به همین دلیل چهره حاکم تمدن موجود را سرنوشتی گریزناپذیر نمی­داند و بدان با دیدی روسووارکه به حکومت سلطنتی فرانسه می­نگریست، نمی­نگرد. ... مهدی(عج) شخصاً در دل تاریخ فرورفته و با هیبت خویش، به تاریخ پرتو افکنده و نیرو داده است. لذا احساسی دارد لبریز از این که نظام­ها و تمدن­های پیرامون او، زائیده رویدادهای زمانی تاریخ است که در پی انگیزه­های پدید آورنده آنها پدیدار شده­اند و در پی انگیزه­های نابودی­شان هم از میان می­روند، و عمر تاریخی تمدن­ها هر اندازه هم که دراز شود بیش از مدتی کوتاه از عمر دراز تاریخ نیست.

از سوی دیگر آزمودگی و تجربه­ای که در اثر دیدار و رودررویی تمدن­ها، جنبش­ها و تحول­ها، نصیب مهدی(ع) شده اثر بزرگی در آمادگی روح و اندیشه او برای رهبری روز موعود گذاشته است. تجربه­هایی این­چنین مهدی(ع) را در برابر فراز و نشیب­های فراوانی قرار می­دهد و توانایی او را برای ارزیابی پدیده­های اجتماعی و آگاهی بر علل و عوامل رنگ و نیرنگ­های تاریخ بیشتر می­کند.

وانگهی دگرگون­سازی جهان ستم­دیده که به رهبر منتظر واگذار شده بر بنیاد همان رسالت آسمانی است؛ و بدیهی است که لازمه انجام این مأموریت وجود امامی نزدیک به سرچشمه وحی اسلامی است که از شخصیتی ساخته، کامل و مستقل برخوردار باشد و بتواند از تأثیرات تمدنی که باید در روز موعود با آن بستیزد برکنار بماند؛ برخلاف کسی که در دامن همین تمدن زائیده شده، پرورش یافته و اندیشه­ها و احساساتش نیز در چارچوب آن شکل گرفته است. چنین کسی معمولاً از پشتوانه­ها، ارزش­ها و رسوبات تمدن حاکم دور نمی­ماند هرچند که برای دگرگون ساختن آن نیز حمله­ای را رهبری کند. پس برای اینکه بتوان اطمینان پیدا کرد که راهبر منتظر از تمدنی که او برای دگرگون ساختنش برگزیده شده تأثیری نپذیرفته باید شخصیت او به گونه­ای کامل در چنان مراحلی از تمدن پیشین ساخته شود که هم از جنبه اصل و هم در روح کلی، به تمدنی که با رهبری و موضع­گیری خود به تحقق آن برخاسته نزدیک­تر باشد.» [شهیدصدر، امام مهدی، صص 52-41]