یکی پرسید از آن گم کرده فرزند /// که ای روشن گهر پیر خردمند

زمصرش بوی پیراهن شنیدی /// چرا در چاه کنعانش ندیدی

بگفت احوال ما برق جهان است /// گهی پیدا و دیگر دم نهان است

گهی بر طارم اعلی نشینم /// گهی بر پشت پای خود نبینم

اگر درویش درحالی بماندی /// سر و دست از دو عالم برفشاندی

سعدی، گلستان، باب دوم، ص ۶۸