اَید نوع دوم رابطه انسان ـ فناوری را «تفسیری» می‌نامد، که در آن فناوری به عنوان یک ارجاع بلادرنگ به چیزی فراتر از خودش ایفای‌نقش می‌کند. هر چند من ممکن است تمرکزم را روی یک نقشه قرار بدهم، آن‌چه واقعا ـ به طور بلادرنگ و هم‌زمان ـ می‌بینم خود نقشه نیست، بلکه دنیایی است که نقشه به آن ارجاع دارد، و زمینی که با نشانه‌هایی به آن اشاره شده است. در این حال، شفافیت/فرانمایی فناوری تفسیری است، نه ادراکی. وقتی من در خواندن نقشه مهارت پیدا کنم، نقشه کنار می‌رود و به طور بلادرنگ خود دنیا دیده می‌‌شود. اَید این رابطه را از نوع «من ـ (نقشه ـ دنیا)» می‌داند.
اَید نوع سوم رابطه انسان-فناوری را «رابطه مغایرت» می‌نامد، که در آن فناوری به عنوان یک وجود که متفاوت از خود شخص است تجربه می‌شود. برای نمونه، چیزهایی مانند تصاویر/تندیس‌های مذهبی یا روبات‌های هوشمند(مانند سگ سونی). در تعامل من با این فناوری‌ها، به نظر می‌رسد آن‌ها «زندگی‌ای از آن خودشان» را ارائه می‌دهند، بنابراین وقتی من درگیر آن‌ها می‌شوم، آن‌ها گرایش دارند مرا از دنیای زندگی هرروزه رها کنند. اَید این رابطه را از نوع «من ـ فناوری ـ (دنیا)» می‌داند، که نشاندهنده آن است که دنیا به پس‌زمینه می‌رود و فناوری به عنوان موجودیت کانونی پدیدار می‌شود، که با آن من به طور لحظه‌ای درگیر می‌شوم؛ مثلا وقتی با روبات سگ بازی می‌کنم.
در نهایت، اَید نوع چهارمی از رابطه انسان ـ ماشین را بر می‌شمارد، که در آن انسان به طور مستقیم در یک فرایند آگاهانه به فناوری مشغول/درگیر نیست. آید این نوع روابط را "روابط پس‌زمینه" می‌نامد. برای نمونه می‌توان از سامانه‌های خودکار گرمایش مرکزی و سیستم‌های کنترل ترافیک نام برد. این سامانه‌ها به صورت «جعبه‌سیاه» خواهند بود، به شکلی که ما به آن‌ها توجهی نداریم، ولی ما برای زندگی هرروزه خود از آن‌ها استفاده می‌کنیم. آن‌ها به عنوان شرایط موجود پس‌زمینه عقب‌نشینی می‌کنند. می‌توان این روابط را به شکل «من ـ (فناوری) ـ دنیا» نشان داد. این فناوری‌های پس‌زمینه‌ای نامحسوس می‌توانند در تنظیم دنیای ما به شکل‌های خاصی قدرتمند باشند، و در عین حال از مداقه و موشکافی ما بگریزند.

توصیف پدیدارشناسانه رابطه انسان ـ فناوری راهی سودمند برای مداقه و بررسی اخلاقی بسیاری از روابط هرروزه علم و فناوری فراهم می‌نماید. علاوه بر این، صرفنظر از فناوری در بدن و ادراک و پس‌زمینه‌ی من، استلزامات مهم سیاسی و اخلاقی در طراحی و پیاده‌سازی دارد، به ویژه اگر کسی عقیده داشته باشد که هر آشکارسازی دنیا از طریق فناوری به طور همزمان دیگر آشکارسازی‌های ممکن را پنهان می‌سازد. خودرو امکان رسیدن سریع به یک مکان را آشکار می‌کند، ولی در صرف‌نظر کردن از آن، منابعِ(خیابان‌ها، بنزین، هوای پاکیزه و ...) مورد نیاز برای این‌که آن‌چه هست باشد را پنهان می‌سازد؛ و آن‌ها ـ بر اساس اصطلاحات برگمن  ـ به عنوان «وسایل» عمل می‌کنند. در واقع، ما معمولا وقتی صرفا از فناوری استفاده می‌کنیم، ساختار تقویت/تقلیل را فراموش می‌نماییم. هنگامی‌که این فناوری‌ها روز به روز فراگیرتر می‌شوند، و تقریبا شرط لازم زندگی هرروزه می‌گردند، روز به روز فهمیدن این‌که با صرف‌نظر کردن از آن چه چیزی پنهان شده است سخت‌تر می‌شود. با گونه‌شناسی اَید به شکل رابطه «من ـ فناوری ـ دنیا» شاید به جلو آوردن آن‌چه در پس‌زمینه پنهان شده است و توجه انتقادی و تأمل اخلاقی در مورد آن ممکن شود.

از آنجا که مدتی است خودم نمی توانم در بلاگفا ـ اینجا یا جای دیگر ـ کامنت بگذارم(رقم امنیتی ظاهر نمی شود)، با عرض پوزش از همه دوستان و بویژه آقای سراج، کامنت خودم را همینجا قرار می دهم.

رابطه‌ی درج: (من ـ عینک) ـ دنیا     فناوری به تقویت حس من کمک می‌کند
رابطه‌ی تفسیری: من ـ (نقشه ـ دنیا)       فناوری برای درک دنیا به من خدمت می‌کند
رابطه‌ی مغایرت: من ـ فناوری ـ (دنیا)   فناوری در هنگام تفریح، مرا از دنیای واقعی رها می‌کند
رابطه‌ی پس‌زمینه: من ـ (فناوری) ـ دنیا   فناوری معمولاً در پس‌زمینه است و از مداقه ما می گریزد

اگر فهم حقیر از روابط چهارگانه درست باشد می‌توان چند ملاحظه را مطرح ساخت:
1/ آیا روابط انسان، فناوری و دنیا در همین چهار رابطه منحصر است یا روابط دیگری قابل فرض است؟ مثلاً رابطه‌ی خودفراموشی؛ یعنی فناوری‌هایی چون بازی‌های رایانه‌ای، سبب می‌شود انسان از دنیای واقعی خود فاصله بگیرد و در دنیای مجازی غرق شود تا حدی که آن دنیا را حقیقی‌تر از دنیای واقعی بشمار آورد و به دنبال تحقق همان مناسبات مجازی در دنیای واقعی باشد ...
2/ آیا این چهار رابطه، هم‌پوشانی دارند یا کاملاً از همدیگر جدا و متباین هستند؟ مثلاً رابطه من و عینک من پس از مدتی، در پس‌زمینه قرار نمی‌گیرد؟ آیا در این‌صورت قسم نخست ذیل قسم چهارم دسته‌بندی می‌گردد؟
3/ این دسته‌بندی عقلی است یا استقرائی؟ و به تعبیر دیگر ملاک این دسته‌بندی چیست؟ آن، چه ملاکی است که قسم چهارم را می‌تواند قسیم(هم‌عرض) سه قسم دیگر قرار دهد؟
4/ این تحلیل پدیدارشناسانه چه کمکی به شناخت رسانه (مدرنیته) و این اهرم قوی مدرن(فناوری) می‌کند؟
....
گفتنی است با شناختی که از سعه صدر و ژرف‌نگری آقای سراج عزیز دارم، به طرح این ملاحظات مبادرت کردم تا هم فهم خودم را بوسیله عرضه کردن آن، در محک قرار دهم، و هم باب گفتگو با دوستان باز شود.