استاد مطهری: نسبت (معنویت)دین به سیاست مانند نسبت هسته به پوسته است
اسلام آئينی است جامع و شامل همه شئون زندگی بشر، ظاهری و معنوی. مانند مكتب فلان معلم اخلاق و فيلسوف نيست كه فقط چند عدد كتاب و چند نفر شاگرد تحويل جامعه داده باشد. اسلام نظامی نوين و طرز تفكری جديد و تشكيلاتی تازه عملا به وجود آورد. در عين اينكه مكتبی است اخلاقی و تهذيبی، سيستمی است اجتماعی و سياسی. اسلام معنی را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنيا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداری میكند. انحراف خلافت و حكومت از مسير اصلی خود، دستگاه خلافت را به منزله پوسته بی مغز و قشر بدون لب در آورد. عناوين "يا اميرالمؤمنين" و يا "يا خليفةرسول الله" و "جهاد فی سبيل الله" و بالاخره حكومت به نام خدا و پيغمبر محفوظ بود اما معنی يعنی تقوا و راستی و عدالت و احسان و محبت و مساوات و حمايت از علوم و معارف در آن وجود نداشت خصوصا در دوره اموی كه با علوم و معارف مبارزه میشد و تنها چيزی كه ترويج میشد شعر و عادات و آداب جاهلی و مفاخرت به آباء و انساب بود.
اينجا بود كه سياست از ديانت عملا جدا شد يعنی كسانی كه حامل و حافظ مواريث معنوی اسلام بودند از سياست دور ماندند و در كارها دخالت نمیتوانستند بكنند و كسانی كه زعامت و سياست اسلامی در اختيار آنها بود از روح معنويت اسلام بيگانه بودند و تنها تشريفات ظاهری را از جمعه و جماعت و القاب و اجازه به حكام اجرا میكردند. آخر الامر كار يكسره شد و اين تشريفات ظاهری هم از ميان رفت و رسماً سلطنتها به شكل قبل از اسلام پديد آمد و روحانيت و ديانت به كلی از سياست جدا شد. از اينجاست كه میتوان فهميد بزرگترين ضربتی كه بر پيكر اسلام وارد شد از روزی شروع شد كه سياست از ديانت منفك شد. در زمان ابوبكر و عمر اگر چه هنوز سياست و ديانت تا حدی توأم بود ولی تخم جدايی ايندو از زمان آنها پاشيده شد. كار در زمان خود آنها به آنجا كشيد كه مكرر عمر اشتباه میكرد و علی(ع) از او رفع اشتباه مینمود ولی اينقدر بود كه علی(ع) طرف مشورت مسلم بود. اين بود خطر بزرگ بر عالم اسلام، و بزرگترين آرزوی هواخواهان ترقی اسلام بايد توأم شدن سياست و ديانت باشد. نسبت ايندو با هم نسبت روح و بدن است. اين روح و بدن، اين مغز و پوست بايد به يكديگر بپيوندند. فلسفه پوست حفظ مغز است. پوست از مغز نيرو میگيرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و جهاد و قوانين سياسی برای حفظ مواريث معنوی يعنی توحيد و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است. اگر اين پوست از اين مغز جدا باشد، البته مغز گزند میبيند و پوسته خاصيتی ندارد، بايد سوخته و ريخته بشود.
ائمه اطهار همتی كه كردند اين بود كه مواريث معنوی اسلام را حفظ كردند، حساب دستگاه خلافت را از اسلام جدا كردند . اولين كسی كه حساب دستگاه خلافت را از اسلام جدا كرد امام حسين بود . قيام امام حسين چنين اثری داشت ، فهمانيد كه اسلام تقوا و خدا شناسی و فداكاری و گذشت در راه خداست نه آن چيزی كه دستگاه خلافت اموی بپا كرده است. ائمه اطهار اولاً امر به معروف و نهی از منكر میكردند. شديدترين آن قيام حسينی بود. ثانيا به نشر علم میپرداختند. نمونهاش مكتب امام صادق بود. او شاگردانی نظير هشام و زراره و جابر بن حيان تحويل داد. همچنين است نهج البلاغه و صحيفه سجاديه و مباحثات و احتجاجات همه ائمه خصوصا احتجاجات حضرت رضا(ع). از همه بالاتر تقوای عملی و زهد و ايثار و احسان به خلق خدا بود، شب زندهداريها به عبادت و رسيدگی به اموال ضعفا و فقرا بود، اخلاق فاضله اسلامی از عفو و جود و تواضع بود. ديدن آنها مردم را به ياد معنويتهای اسلام و پيغمبر میانداخت. موسی بن جعفر در پای كاخ هارون شب زندهداريها داشت. امام رضا در مقام ولايتعهد دم از «الرب واحد و الاب واحد و الام واحد و لا فضيلة الا بالتقوی» میزد و با حجام و بواب هم غذا و مأنوس و هم صحبت میشد.
فلسفه روحانيت حفظ مواريث معنوی اسلام و مغز در مقابل پوست است. جدايی روحانيت از سياست از قبيل جدائی مغز از پوست است.
امامت و رهبری 31-33